غزل شمارهٔ ۴۴۱
سید ما بر درش مأوا گرفت
گوشه ای در جنت المأوا گرفت
خاطر ما در خرابات مغان
خوش مقامی یافت آنجا جا گرفت
مبتلائیم از بلای عشق او
زان بلا این کار ما بالا گرفت
آب چشم ما به هر سو شد روان
سو به سوی ما همه دریا گرفت
عقل رفت و یار مخموری گزید
عشق سرمست آمد و ما را گرفت
هرچه می گوئیم می گوید بگو
دیگری را کی رسد بر ما گرفت
نعمت الله سر به پای او نهاد
دست او یکتای بی همتا گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سید ما بر درش مأوا گرفت
گوشه ای در جنت المأوا گرفت
هوش مصنوعی: سرور ما در آستانهاش جا گرفت و گوشهای از بهشت را برای خود انتخاب کرد.
خاطر ما در خرابات مغان
خوش مقامی یافت آنجا جا گرفت
هوش مصنوعی: در محل زندگی عابدان و زاهدان، دل ما آرامش و خوشی یافت و در آنجا مستقر شد.
مبتلائیم از بلای عشق او
زان بلا این کار ما بالا گرفت
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق او در رنج و عذابیم و از همین بلای عشق، کارمان بالا گرفته و به سرگرمی و مشغلهای دیگر تبدیل شده است.
آب چشم ما به هر سو شد روان
سو به سوی ما همه دریا گرفت
هوش مصنوعی: چشمهای ما به خاطر غم و اندوه به همه جا جاری شدهاند و همه جا را پر از آب میکنند.
عقل رفت و یار مخموری گزید
عشق سرمست آمد و ما را گرفت
هوش مصنوعی: عقل از ما دور شد و ما عشق و محبت را انتخاب کردیم. عشق ما را با خودش درگیر کرد و به سرمستی کشاند.
هرچه می گوئیم می گوید بگو
دیگری را کی رسد بر ما گرفت
هوش مصنوعی: هر چیزی که ما میگوییم، او میگوید که بگو، دیگران چه کارهاند که به ما برسند.
نعمت الله سر به پای او نهاد
دست او یکتای بی همتا گرفت
هوش مصنوعی: نعمتهای خداوند را به پای او گذاشت و دست او را که یکتاست و همتایی ندارد، در دست گرفت.