گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۹

چشم مستش گوشه ای از ما گرفت
گوئیا از ما عنایت وا گرفت
عارفانه خلوتی خالی گزید
کنج خلوتخانهٔ تنها گرفت
دل ز هجرش گر بنالد گو بنال
دیگران را کی بود بر ما گرفت
بر امید وصل او جان عزیز
رفت و بر خاک درش مأوا گرفت
آب چشم ما به هر سو شد روان
سو به سوی ما همه دریا گرفت
در بلای عشق او افتاد دل
زان بلا این کار ما بالا گرفت
نعمة الله رفت از عالم ولی
درگه یکتای بی همتا گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم مستش گوشه ای از ما گرفت
گوئیا از ما عنایت وا گرفت
هوش مصنوعی: چشم زیبای او در یک لحظه توجهی از ما جلب کرد، گویی از ما رحمتی به سرقت برد.
عارفانه خلوتی خالی گزید
کنج خلوتخانهٔ تنها گرفت
هوش مصنوعی: شخصی عارف به گوشه‌ای خلوت و آرام پناه برد و در تنهایی خود به تفکر و contemplation پرداخت.
دل ز هجرش گر بنالد گو بنال
دیگران را کی بود بر ما گرفت
هوش مصنوعی: اگر دل از دوری او شکایت کند، بگذار دیگران نیز شکایت کنند، چه کسی در این حال به ما توجهی خواهد کرد؟
بر امید وصل او جان عزیز
رفت و بر خاک درش مأوا گرفت
هوش مصنوعی: روح نازنینش با امید رسیدن به وصال محبوب پر کشید و در کنار درگاه او سکونت گزید.
آب چشم ما به هر سو شد روان
سو به سوی ما همه دریا گرفت
هوش مصنوعی: چشم‌های ما از گریه پر شده و اشک‌هایمان به هر طرف سرازیر شده است، در حالی که همه جا به سمت ما دریایی از غم و ناراحتی ایجاد شده است.
در بلای عشق او افتاد دل
زان بلا این کار ما بالا گرفت
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر عشق او گرفتار بلایی شد که این وضعیت به ما رسید.
نعمة الله رفت از عالم ولی
درگه یکتای بی همتا گرفت
هوش مصنوعی: نعمت خدا از دنیا رفته است، اما درگاه یکتای بی‌همتا همچنان باقی مانده است.