غزل شمارهٔ ۴۲۹
یار ما زاری ما نشنید و رفت
آمد و در حال وا گردید و رفت
زلف او در تاب رفت از دست ما
دل ربود و سر ز ما پیچید و رفت
جان ما را یک زمان دلشاد کرد
حال ما را یک زمان وا دید و رفت
عمر ما بود و روان از ما گذشت
گفتمش بنشین دمی نشنید و رفت
گرچه او با جان منش پیوندهاست
بی وفا پیوند خود ببرید و رفت
عقل آمد تا مرا راهی زند
رند مستی دید از او ترسید و رفت
نعمت الله بود یار غار ما
گوشه ای از بوستان بگزید و رفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار ما زاری ما نشنید و رفت
آمد و در حال وا گردید و رفت
هوش مصنوعی: دوست ما ناله و زاری ما را نشنید و رفت و در حالی که اوضاع و احوالمان تغییر کرده بود، باز هم رفت.
زلف او در تاب رفت از دست ما
دل ربود و سر ز ما پیچید و رفت
هوش مصنوعی: زلف او در حال تاب خوردن بود و از دست ما دل را ربود. او سر خود را از ما دور کرد و رفت.
جان ما را یک زمان دلشاد کرد
حال ما را یک زمان وا دید و رفت
هوش مصنوعی: یک بار ما را خوشحال و شاداب کرد و در زمانی دیگر حال ما را تغییر داد و رفت.
عمر ما بود و روان از ما گذشت
گفتمش بنشین دمی نشنید و رفت
هوش مصنوعی: عمر ما سپری شد و زندگی از دست ما رفت. به او گفتم کمی استراحت کن، اما او نشنید و ادامه داد.
گرچه او با جان منش پیوندهاست
بی وفا پیوند خود ببرید و رفت
هوش مصنوعی: هرچند او با روح و جان من ارتباط دارد، اما بیوفا بود و پیوند خود را برید و رفت.
عقل آمد تا مرا راهی زند
رند مستی دید از او ترسید و رفت
هوش مصنوعی: عقل به سراغ من آمد تا مرا هدایت کند، اما وقتی رند مست را دید، از او ترسید و رفت.
نعمت الله بود یار غار ما
گوشه ای از بوستان بگزید و رفت
هوش مصنوعی: دوست و همراه ما که نعمت خداوند بود، گوشهای از باغ را انتخاب کرد و رفت.