گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۸

گرد و خاک ما روان بر باد رفت
بنده زین گرد و غبار آزاد رفت
جان ما هرگز غم دنیا نخورد
لاجرم او از جهان دلشاد رفت
عاشق سرمست آمد سوی ما
عاقل مخمور بی بنیاد رفت
یوسف مصری خوشی با مصر شد
یار بغدادی سوی بغداد رفت
یاد می کردم بهشت جاودان
روی او دیدم بهشت از یاد رفت
داد بخشد هر چه او بخشد به ما
تا نپنداری به ما بیداد رفت
گر دمی بی سید خود بوده ام
حسرتی داریم کان بر باد رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرد و خاک ما روان بر باد رفت
بنده زین گرد و غبار آزاد رفت
هوش مصنوعی: گرد و غبار ما بر اثر باد پراکنده شد و من از این آلودگی و دَکی که ایجاد کرده بودیم، رهایی یافتم.
جان ما هرگز غم دنیا نخورد
لاجرم او از جهان دلشاد رفت
هوش مصنوعی: دل ما به هیچ‌چیز دنیوی غمگین نشد و به همین دلیل، جان ما با خوشحالی از این دنیا رفت.
عاشق سرمست آمد سوی ما
عاقل مخمور بی بنیاد رفت
هوش مصنوعی: عاشق خوشحال و سرمستی به سمت ما آمد، در حالی که فردی عاقل و منطقی در حالت مستی و بدون دلیل، از ما دور شد.
یوسف مصری خوشی با مصر شد
یار بغدادی سوی بغداد رفت
هوش مصنوعی: یوسف مصری به خوشی با مردم مصر علاقمند شد و یار بغدادی هم به طرف بغداد حرکت کرد.
یاد می کردم بهشت جاودان
روی او دیدم بهشت از یاد رفت
هوش مصنوعی: به یاد او بهشتی جاودان را تصور می‌کردم، اما وقتی چهره‌اش را دیدم، دیگر بهشت را فراموش کردم.
داد بخشد هر چه او بخشد به ما
تا نپنداری به ما بیداد رفت
هوش مصنوعی: هر آنچه که او به ما می‌دهد، عطا می‌کند و به ما می‌سپارد، تا این‌گونه تصور نکنیم که به ما ستمی رفته است.
گر دمی بی سید خود بوده ام
حسرتی داریم کان بر باد رفت
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای بدون وجود آقای خود بوده‌ام، حسرتی در دل داریم که بر باد رفته است.