گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۶

نعمت الله جان به جانان داد و رفت
بر در میخانه مست افتاد و رفت
آفتابش از قمر بسته نقاب
آن نقاب از روی خود بگشاد و رفت
بود استادی به شاگردان بسی
کرد شاگردان همه استاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
او خلیفه بود در بغداد تن
رخت را بربست از بغداد و رفت
عارفانه در جهان صد سال بود
نی چو غافل داد جان بر باد و رفت
سید ما بود ظاهر شد نهان
بندگان را جمله کرد آزاد و رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نعمت الله جان به جانان داد و رفت
بر در میخانه مست افتاد و رفت
هوش مصنوعی: نعمت الله جان خود را به معشوق تقدیم کرد و رفت. در کنار درب میخانه، مست و گیج افتاد و از دنیا رفت.
آفتابش از قمر بسته نقاب
آن نقاب از روی خود بگشاد و رفت
هوش مصنوعی: خورشید چهره‌اش را از ماه پنهان کرده بود، اما آن نقاب را از روی خود برداشت و ناپدید شد.
بود استادی به شاگردان بسی
کرد شاگردان همه استاد و رفت
هوش مصنوعی: یک استاد بود که به شاگردانش آموزش می‌داد، اما بعد از مدتی همه شاگردانش خودشان استاد شدند و رفتند.
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
هوش مصنوعی: در مکانی که مغان مشغول به کار هستند و حالتی مستی و بی‌خبری حاکم است، فردی به آرامی و بدون هیچ نگرانی، سر و پا بر روی ظرف شراب گذاشت و آنجا را ترک کرد.
او خلیفه بود در بغداد تن
رخت را بربست از بغداد و رفت
هوش مصنوعی: او در بغداد مقام خلافت داشت، اما وقتی جانش را از دست داد، از بغداد رفت.
عارفانه در جهان صد سال بود
نی چو غافل داد جان بر باد و رفت
هوش مصنوعی: شخصی که در حقیقت و معنای زندگی جستجو کرده، صد سال در این دنیا حضور داشته است، اما مانند کسی که غافل و بی‌خبر است، جان خود را بیهوده از دست داده و رفته است.
سید ما بود ظاهر شد نهان
بندگان را جمله کرد آزاد و رفت
هوش مصنوعی: سید ما به دنیا آمد و در واقع، وجودش نهان بود. او همه بندگان را آزاد کرد و سپس به سوی سرنوشتش رفت.