گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۴

رند سرمستی ز پا افتاد و رفت
سر به پای خم می بنهاد و رفت
بی خیانت او امانت را سپرد
عاشقانه جان به جانان داد و رفت
گندم و جو کاشت خرمن گرد کرد
داد خرمن را همه بر باد و رفت
شد مجرد خرقه را اینجا گذاشت
ماند این دنیای بی بنیاد و رفت
هر که او با ما درین دریا نشست
در محیط بیکران افتاد و رفت
گرچه بسیاری غم هجران کشید
وصل او چون یافت شد دلشاد و رفت
لطف سید بندهٔ خود را نواخت
بنده شد از لطف او آزاد و رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رند سرمستی ز پا افتاد و رفت
سر به پای خم می بنهاد و رفت
هوش مصنوعی: مستِ شاداب و چالاک از پا افتاد و رفت، سرش را به پای جام شراب گذاشت و دور شد.
بی خیانت او امانت را سپرد
عاشقانه جان به جانان داد و رفت
هوش مصنوعی: او بدون خیانت، امانت را به عشق سپرد و جانش را به محبوبش داد و از دنیا رفت.
گندم و جو کاشت خرمن گرد کرد
داد خرمن را همه بر باد و رفت
هوش مصنوعی: کسی که گندم و جو می‌کارد، در نهایت محصولش را برداشت می‌کند؛ اما او به خاطر اتفاقی ناگوار، همه دستاوردش را از دست می‌دهد و با ناامیدی می‌رود.
شد مجرد خرقه را اینجا گذاشت
ماند این دنیای بی بنیاد و رفت
هوش مصنوعی: اینجا شخصی که لباس رهبانی را به دوش داشت، آن را کنار گذاشت و از این دنیای ناپایدار و بی‌اساس رفت.
هر که او با ما درین دریا نشست
در محیط بیکران افتاد و رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دریا با ما همراه شد، در فضایی بی‌پایان غرق شد و از بین رفت.
گرچه بسیاری غم هجران کشید
وصل او چون یافت شد دلشاد و رفت
هوش مصنوعی: اگرچه در دل‌ها غم دوری و جدایی وجود داشت، اما وقتی وصل او حاصل شد، دل‌ها شاد و خوشحال شدند و ادامه راه را در شادی برداشتند.
لطف سید بندهٔ خود را نواخت
بنده شد از لطف او آزاد و رفت
هوش مصنوعی: لطف و محبت آقا به بنده‌اش باعث شد که او از قید و بند رهایی یابد و به سوی آزادی برود.