غزل شمارهٔ ۴۲۲
یار ما رفت گوییا جان رفت
جان چه قدرش بود که جانان رفت
عمر ما بود رفت چه توان کرد
در پی عمر رفته نتوان رفت
هر که با ما دمی نشد همدم
دم آخر که شد پریشان رفت
رند مستی ز بزم ما کم شد
گوییا در پی حریفان رفت
بود حلّال مشکلات همه
لاجرم چون برفت آسان رفت
نور چشم است در نظر پیداست
گرچه از چشم خلق پنهان رفت
نعمت الله جان به جانان داد
عاشقانه به بزم سلطان رفت
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار ما رفت گوییا جان رفت
جان چه قدرش بود که جانان رفت
هوش مصنوعی: دوست ما رفته است و گویی جان هم از ما رفته است؛ چقدر ارزش داشت که محبوب نیز از دست رفت.
عمر ما بود رفت چه توان کرد
در پی عمر رفته نتوان رفت
هوش مصنوعی: زندگی ما به پایان رسیده است و نمیتوانیم برای عمر گذشتۀ خود کاری انجام دهیم. نمیتوانیم به دنبال زمانهایی که از دست رفتهایم برویم.
هر که با ما دمی نشد همدم
دم آخر که شد پریشان رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در طول زندگیاش با ما همنشین نشد، در لحظههای پایانی زندگیاش دچار سردرگمی و پریشانی میشود.
رند مستی ز بزم ما کم شد
گوییا در پی حریفان رفت
هوش مصنوعی: مستی رند از میهمانی ما کاسته شده است، گویی که در جستجوی همراهانش رفته است.
بود حلّال مشکلات همه
لاجرم چون برفت آسان رفت
هوش مصنوعی: مشکلات همه به راحتی حل میشود، وقتی که او برود، همه چیز آسان میشود.
نور چشم است در نظر پیداست
گرچه از چشم خلق پنهان رفت
هوش مصنوعی: نور چشم در دیدگاه واضح و نمایان است، هرچند که از چشم مردم پنهان شده باشد.
نعمت الله جان به جانان داد
عاشقانه به بزم سلطان رفت
هوش مصنوعی: خداوند نعمت خود را به جان عاشق عطا کرد و او با عشق به محفل پادشاه رفت.