گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۰

دل ز جان بگذشت و جانان بازیافت
ترک یک جان کرد و صد جان بازیافت
بست زُناری ز کفر زلف او
مو به مو اسرار ایمان بازیافت
خویش را در عشق او گم کرده بود
تا که از لطف خدا آن بازیافت
دُردِ دَردِ عشق او بسیار خورد
لاجرم در دَرد، درمان بازیافت
گنج او در کنج دل می جست جان
گرچه مشکل بود آسان بازیافت
گِرد میخانه همی گشتی مدام
یار خود در بزم رندان بازیافت
نعمت الله چون به دست او فتاد
سید سرمست مستان بازیافت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل ز جان بگذشت و جانان بازیافت
ترک یک جان کرد و صد جان بازیافت
هوش مصنوعی: دل از جان جدا شد و جانان را دوباره به دست آورد. یک جان را فدای او کرد و صد جان دیگر به دست آورد.
بست زُناری ز کفر زلف او
مو به مو اسرار ایمان بازیافت
هوش مصنوعی: زنجیری از زلف او بر کفر خود بسته‌ام و به تدریج با هر رشته آن، رازهای ایمان را به دست آورده‌ام.
خویش را در عشق او گم کرده بود
تا که از لطف خدا آن بازیافت
هوش مصنوعی: شخص در عشق او به حدی غرق شده بود که خود را فراموش کرده بود، تا اینکه به لطف خدا دوباره خود را پیدا کرد.
دُردِ دَردِ عشق او بسیار خورد
لاجرم در دَرد، درمان بازیافت
هوش مصنوعی: مردی که در عشق او به شدت رنج کشیده و درد زیادی را تجربه کرده، در نهایت از این دردها درمانی می‌یابد.
گنج او در کنج دل می جست جان
گرچه مشکل بود آسان بازیافت
هوش مصنوعی: او گنج و ارزش‌های خود را در درون دلش جستجو می‌کرد، هرچند که این کار دشوار به نظر می‌رسید، اما در نهایت به راحتی آن را یافت.
گِرد میخانه همی گشتی مدام
یار خود در بزم رندان بازیافت
هوش مصنوعی: مدام در دور میخانه می‌چرخیدی و در جمع رندان، دوست خود را پیدا کردی.
نعمت الله چون به دست او فتاد
سید سرمست مستان بازیافت
هوش مصنوعی: زمانی که نعمت الهی به دست او رسید، سید که به شدت شاد و سرمست بود، دوباره به زندگی پر از شادی و نشاط خود بازگشت.