گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۵

علم ما در کتاب نتوان یافت
سر آب از شراب نتوان یافت
بی حجاب است و خلق می گویند
حضرتش بی حجاب نتوان یافت
چشم ما بحر در نظر دارد
به ازین بحر و آب نتوان یافت
ما به شب آفتاب می بینیم
گرچه شب آفتاب نتوان یافت
گنج عشقش حساب نتوان کرد
بی حسابش حساب نتوان یافت
بگذر از نقش و از خیال مپرس
که خیالش به خواب نتوان یافت
در خرابات همچو سید ما
رند و مست و خراب نتوان یافت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

علم ما در کتاب نتوان یافت
سر آب از شراب نتوان یافت
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی ما تنها در کتاب‌ها وجود ندارد، مانند اینکه نمی‌توان کیفیت آب را از روی شراب تشخیص داد.
بی حجاب است و خلق می گویند
حضرتش بی حجاب نتوان یافت
هوش مصنوعی: او بدون پوشش است و مردم می‌گویند که هیچکس نمی‌تواند او را بدون حجاب ببیند.
چشم ما بحر در نظر دارد
به ازین بحر و آب نتوان یافت
هوش مصنوعی: چشم ما عمق وسیعی را در نظر می‌آورد و ارزش آن بیشتر از این دریا است، زیرا در این دریا و آب، چیزی پیدا نمی‌شود.
ما به شب آفتاب می بینیم
گرچه شب آفتاب نتوان یافت
هوش مصنوعی: ما در تاریکی شب، روشنی آفتاب را می‌بینیم، هرچند که در شب نمی‌توان آفتاب را پیدا کرد.
گنج عشقش حساب نتوان کرد
بی حسابش حساب نتوان یافت
هوش مصنوعی: عشق او را نمی‌توان با هیچ معیار و حسابی سنجید، چرا که بی‌پایان و نامحدود است و هیچ محاسبه‌ای برای آن وجود ندارد.
بگذر از نقش و از خیال مپرس
که خیالش به خواب نتوان یافت
هوش مصنوعی: از تصورات و اندیشه‌های خیالی خود عبور کن و در مورد آن‌ها سوال نکن، چون این خیال‌ها در خواب هم پیدا نمی‌شوند.
در خرابات همچو سید ما
رند و مست و خراب نتوان یافت
هوش مصنوعی: در میخانه، مانند سید ما، نمی‌توان کسی را یافت که به اندازه او رند و مست باشد.