گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۸

مطرب عشق ساز ما بنواخت
به نوا جان بینوا بنواخت
در خرابات ساقی سرمست
درد ما را به صد دوا بنواخت
گرچه بنواخت جان عالم را
پادشاه است و این گدا بنواخت
می نوازد به لطف عالم را
دل این خسته بارها بنواخت
مبتلای بلای او بودم
چاره ای کرد و مبتلا بنواخت
شاهد غیر در سرای وجود
به نهان خاطر مرا بنواخت
شهرتی یافت در جهان که به عشق
نعمت الله را خدا بنواخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطرب عشق ساز ما بنواخت
به نوا جان بینوا بنواخت
هوش مصنوعی: موسیقی‌دان عشق نوا را برای ما نواخت و جان بی‌نوای ما را هم به این نوا آشنا کرد.
در خرابات ساقی سرمست
درد ما را به صد دوا بنواخت
هوش مصنوعی: در میخانه، ساقی با حالتی خوش و سرمستی، به درد و غم ما رسیدگی کرد و با انواع درمان‌ها و چاره‌ها ما را دلجویی کرد.
گرچه بنواخت جان عالم را
پادشاه است و این گدا بنواخت
هوش مصنوعی: هرچند که پادشاه یعنی شخص مهم و معتبر به جان و زندگی انسان‌ها احترام می‌گذارد، اما در این میان، انسان فقیر نیز توجه و محبت را دریافت کرده است.
می نوازد به لطف عالم را
دل این خسته بارها بنواخت
هوش مصنوعی: دل خسته‌ام بارها به لطف و محبت عالم نوازش شده است.
مبتلای بلای او بودم
چاره ای کرد و مبتلا بنواخت
هوش مصنوعی: من به بیماری عشق او دچار بودم، اما او دلسوزی کرد و به من محبت نشان داد.
شاهد غیر در سرای وجود
به نهان خاطر مرا بنواخت
هوش مصنوعی: در دنیای وجود، کسی غیر از معشوق در دل من به آرامی نوازش کرد.
شهرتی یافت در جهان که به عشق
نعمت الله را خدا بنواخت
هوش مصنوعی: در دنیا شهرتی به دست آورد که به عشق، نعمت الهی را خداوند به او عطا کرد.