گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۷

ما را چو ز عشق راحتی هست
از هر دو جهان فراغتی هست
از عشق هزار شکر داریم
از عقل ولی شکایتی هست
چه قدر عمل چه جای علم است
ما را ز خدا عنایتی هست
از عقل به جز حکایتی نیست
آری که ورا حکایتی نیست
این بحر محیط بیکران است
تا ظن نبری که غایتی هست
جانان بستان و جان رها کن
زیرا که در آن حکایتی هست
بشنو سخنی ز نعمت الله
گر ذوق ورا روایتی هست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما را چو ز عشق راحتی هست
از هر دو جهان فراغتی هست
هوش مصنوعی: ما از عشق به یک نوع آرامش رسیده‌ایم که باعث شده از نگرانی‌های هر دو جهان آزاد باشیم.
از عشق هزار شکر داریم
از عقل ولی شکایتی هست
هوش مصنوعی: ما از عشق هزاران خوشحالی داریم، اما از عقل برخی نارضایتی‌ها وجود دارد.
چه قدر عمل چه جای علم است
ما را ز خدا عنایتی هست
هوش مصنوعی: عمل ما چقدر مهم است و علم ما چه ارزشی دارد، تنها عنایت خداوند است که به ما لطف می‌کند.
از عقل به جز حکایتی نیست
آری که ورا حکایتی نیست
هوش مصنوعی: عقل تنها داستان و حکایتی به همراه دارد و فراتر از آن، حقیقتی وجود ندارد.
این بحر محیط بیکران است
تا ظن نبری که غایتی هست
هوش مصنوعی: این دریا بی‌نهایت است، پس گمان نکن که پایانی برای آن وجود دارد.
جانان بستان و جان رها کن
زیرا که در آن حکایتی هست
هوش مصنوعی: عشق را از معشوق بگیر و دل را آزاد بگذار، چون در این کار داستانی نهفته است.
بشنو سخنی ز نعمت الله
گر ذوق ورا روایتی هست
هوش مصنوعی: به سخنانی درباره نعمت‌های خداوند گوش فرا ده، زیرا اگر ذوق و حال خوبی داری، این داستان‌ها برایت حاوی پیام‌هایی هستند.