گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹۰

در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
گر جان عالم است که با ما قریب نیست
گوئی رقیب بر سر کویش مجاور است
لطف حبیب هست غمی از رقیب نیست
دُردی درد نوشم و با درد دل خوشم
دردم دواست حاجت خواجه طبیب نیست
بلبل خطیب مجلس گلزار ما بُود
ما را هوای واعظ و بانگ خطیب نیست
هر قطره ای که در نظر ما گذر کند
چون نیک بنگریم زما بی نصیب نیست
زُنار زلف اوست که بستیم بر میان
در دل خیال خرقه و میل صلیب نیست
بحریست طبع سید پر دُر شاهوار
گر در سخن گهر بفشاند غریب نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
گر جان عالم است که با ما قریب نیست
هوش مصنوعی: در هر دلی که محبت و زیبایی معشوق وجود نداشته باشد، حتی اگر آن دل از علم و دانش پر باشد، هنوز هم از ما دور است و به ما نزدیک نیست.
گوئی رقیب بر سر کویش مجاور است
لطف حبیب هست غمی از رقیب نیست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که محبت محبوب باعث شده تا هیچ اندوهی از رقیب احساس نشود، گویی رقیب در کنار محبوب است و این نزدیکی هیچ نگرانی‌ای ایجاد نمی‌کند.
دُردی درد نوشم و با درد دل خوشم
دردم دواست حاجت خواجه طبیب نیست
هوش مصنوعی: من از دردی که دارم لذت می‌برم و با وجود آن، دلخوش هستم. این درد خودم به نوعی درمانی است و نیازی به پزشک ندارم.
بلبل خطیب مجلس گلزار ما بُود
ما را هوای واعظ و بانگ خطیب نیست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که سخنران گلستان ما بود، دیگر برای ما جذابیتی ندارد و ما به صحبت کردن واعظ و سخنرانی خطبای دیگر نیاز نداریم.
هر قطره ای که در نظر ما گذر کند
چون نیک بنگریم زما بی نصیب نیست
هوش مصنوعی: هر قطره ای که از جلوی ما عبور می‌کند، اگر خوب دقت کنیم، نشان دهنده‌ی نعمتی است که از آن بی‌نصیب نیستیم.
زُنار زلف اوست که بستیم بر میان
در دل خیال خرقه و میل صلیب نیست
هوش مصنوعی: ما خود را به زنجیر زلف او درآورده‌ایم و دل به خیال‌های دنیا نمی‌دهیم، چرا که در این عشق به هیچ چیز جز او نیازی نداریم.
بحریست طبع سید پر دُر شاهوار
گر در سخن گهر بفشاند غریب نیست
هوش مصنوعی: سخن گفتن این شاعر مانند دری وسیع و پر از گوهر است و اگر در کلامش جواهرات بیان کند، چیز عجیبی نخواهد بود.