گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۹

در حقیقت عشق را خود نام نیست
می که می نوشد چو آنجا جام نیست
کی بیابد نیک نامی در جهان
هر که او در عاشقی بدنام نیست
مرغ دل سیمرغ قاف معرفت
جز سر زلف بتانش دام نیست
سوختگان دانند و ایشان گفته اند
پخته داند کاین سخن با خام نیست
صبحدم می گفت سرمستی به من
بامداد عاشقان را شام نیست
در خرابات مغان مستان بسی است
همچو من مستی در این ایام نیست
نعمت الله جام می بخشد مدام
خوشتر از انعام او انعام نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در حقیقت عشق را خود نام نیست
می که می نوشد چو آنجا جام نیست
هوش مصنوعی: عشق در واقع نام مشخصی ندارد، مانند می‌ که وقتی در جام نیست، نوشیدنی بی‌نام و نشان می‌شود.
کی بیابد نیک نامی در جهان
هر که او در عاشقی بدنام نیست
هوش مصنوعی: هر کس که در عشق بدنام نباشد، به راحتی می‌تواند در دنیا نام نیکو و خوب پیدا کند.
مرغ دل سیمرغ قاف معرفت
جز سر زلف بتانش دام نیست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به عشق و معرفت پرواز می‌کند، جز زنجیرهای دلدادگی و وابستگی به زیبایی‌ها و دلربایی‌ها، چیزی در چنگ ندارد.
سوختگان دانند و ایشان گفته اند
پخته داند کاین سخن با خام نیست
هوش مصنوعی: سوختگان به خوبی می‌دانند و آنها گفته‌اند که تنها کسی که تجربه دارد، می‌تواند این سخن را درک کند و متوجه باشد که این حرف‌ها از روی ناپختگی نیست.
صبحدم می گفت سرمستی به من
بامداد عاشقان را شام نیست
هوش مصنوعی: در صبح زود، کسی به من می‌گفت که در حالت شادمانی، صبح برای عاشقان مانند شب است و آن‌ها هرگز از دل‌تنگی و غم رهایی نمی‌یابند.
در خرابات مغان مستان بسی است
همچو من مستی در این ایام نیست
هوش مصنوعی: در میخانه‌ها و محفل‌های مغان، افراد بسیاری مانند من وجود دارند، اما در این روزها مثل من مستی پیدا نمی‌شود.
نعمت الله جام می بخشد مدام
خوشتر از انعام او انعام نیست
هوش مصنوعی: نعمت خداوند همیشه در حال بخشش است و نوشیدن شراب معرفتی که او می‌دهد، از هر نوع نعمت دیگری بهتر و خوشایندتر است.