غزل شمارهٔ ۳۷۵
در دل هر که عشق جانان نیست
مرده دانش که در تنش جان نیست
عاشق زلف و روی معشوقم
التفاتم به کفر و ایمان نیست
در خرابات چون من سرمست
هیچ رندی میان رندان نیست
ای که درمان درد می جوئی
خوشتر از درد درد درمان نیست
حالتی دیگر است مستان را
تو ندانی اگر تو را آن نیست
نور چشم است و در نظر پیداست
روشنش را ببین که پنهان نیست
هر که کفران نعمت الله کرد
در همه مذهبی مسلمان نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در دل هر که عشق جانان نیست
مرده دانش که در تنش جان نیست
هوش مصنوعی: کسی که در دلش عشق محبوب قرار ندارد، بیخبر از دانشی است که در وجودش زندگی وجود ندارد.
عاشق زلف و روی معشوقم
التفاتم به کفر و ایمان نیست
هوش مصنوعی: من به زلف و چهرهی معشوقم علاقهمندم و توجهی به مسائل کفر و ایمان ندارم.
در خرابات چون من سرمست
هیچ رندی میان رندان نیست
هوش مصنوعی: در میخانه، هیچ کسی مانند من که مست و سرمست شدهام وجود ندارد.
ای که درمان درد می جوئی
خوشتر از درد درد درمان نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال درمان درد خود هستی، بدان که هیچ چیزی دلپذیرتر از خود درد و رنج برای درمان نیست.
حالتی دیگر است مستان را
تو ندانی اگر تو را آن نیست
هوش مصنوعی: حالتی وجود دارد که مستان را در برمیگیرد و تو نمیتوانی آن را درک کنی اگر خودتان آن تجربه را نداشته باشید.
نور چشم است و در نظر پیداست
روشنش را ببین که پنهان نیست
هوش مصنوعی: چشم روشن، در نگاه همه مشخص و واضح است، او را ببین که هرگز پنهان نیست.
هر که کفران نعمت الله کرد
در همه مذهبی مسلمان نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که نعمتهای خدا را نادیده بگیرد و قدردانی نکند، نمیتواند به خود بگوید که پیرو واقعی دین است.