گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷۰

چو میخانه سرائی هیچ جانیست
مقامی همچو صحن آن سرا نیست
به هر سو آب چشم ما روان است
در این دریا به جز ما آشنا نیست
اگر تو طالب عشقی مرا هست
وگر تو عقل می جوئی مرا نیست
نوای ما نوای بی نوائی است
نوائی چون نوای بینوا نیست
مرو با زاهد رعنا در این راه
که ایشان را در این ره پا به جانیست
کسی کو گنج عشق یار دارد
به نزد عاشقان حق گدا نیست
خیال روی سید نور چشم است
دمی از دیدهٔ مردم جدا نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو میخانه سرائی هیچ جانیست
مقامی همچو صحن آن سرا نیست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که میخانه، به عنوان یک مکان موقتی، هیچ ارزشی ندارد و هیچ جایی نمی‌تواند با فضای دلپذیر و معنوی صحن آن میخانه مقایسه شود. در واقع، فضایی که در میخانه وجود دارد، از لحاظ روحی و احساسی بسیار با اهمیت‌تر از خود میخانه است.
به هر سو آب چشم ما روان است
در این دریا به جز ما آشنا نیست
هوش مصنوعی: در هر جهت اشک‌های ما جاری است و در این دریای غم هیچ کس جز ما به درد ما آگاه نیست.
اگر تو طالب عشقی مرا هست
وگر تو عقل می جوئی مرا نیست
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عشق هستی، من در دسترس تو هستم؛ اما اگر به دنبال عقل و منطق می‌گردی، من برای تو وجود ندارم.
نوای ما نوای بی نوائی است
نوائی چون نوای بینوا نیست
هوش مصنوعی: آواز ما صدای بی‌نوایی است، صدایی که به غم و اندوه درونی می‌زند و با صدای افرادی که در خوشی و آسایش هستند، متفاوت است.
مرو با زاهد رعنا در این راه
که ایشان را در این ره پا به جانیست
هوش مصنوعی: به این مسیر نرو، چون زاهدان زیبا و چیزی شبیه به آنها در این راه وجود ندارند و آن‌ها با کمالات نمی‌توانند اینجا قدم بگذارند.
کسی کو گنج عشق یار دارد
به نزد عاشقان حق گدا نیست
هوش مصنوعی: کسی که به عشق محبوبش رسیده باشد، در نظر عاشقان خدا، فقیر و نیازمند نیست.
خیال روی سید نور چشم است
دمی از دیدهٔ مردم جدا نیست
هوش مصنوعی: تصور چهرهٔ سید همیشه در ذهن و دل من وجود دارد و لحظه‌ای هم از چشمان مردم دور نمی‌شود.