گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۹

هر دل که به عشق مبتلا نیست
هستش مشمر که گوئیا نیست
تا دُردی درد نوش کردیم
دل را به از این دگر دوا نیست
رندیم و مدام جام رندان
از ساقی و جام می جدا نیست
مستیم و خراب در خرابات
ما را جائی دگر هوا نیست
در بحر محیط عشق غرقیم
جز ما خبرش ز حال ما نیست
هر نقش که در خیال آید
نیکش بنگر که بی خدا نیست
مستیم و حریف نعمت الله
حیف است که ذوق او تو را نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دل که به عشق مبتلا نیست
هستش مشمر که گوئیا نیست
هوش مصنوعی: هر دلی که عاشق نیست، وجودش را نادیده نگیر؛ انگار که اصلاً وجود ندارد.
تا دُردی درد نوش کردیم
دل را به از این دگر دوا نیست
هوش مصنوعی: ما به خاطر دردهای فراوان، مشروباتی نوشیدیم و حالا دیگر هیچ درمانی برای دل ما موثر نیست.
رندیم و مدام جام رندان
از ساقی و جام می جدا نیست
هوش مصنوعی: ما اهل خوش‌گذرانی و شادی هستیم و همواره در کنار دوستان و محبوبان با نوشیدنی‌های دلپذیر وقت می‌گذرانیم، هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شویم.
مستیم و خراب در خرابات
ما را جائی دگر هوا نیست
هوش مصنوعی: ما در حال حاضر در حال نوشیدن و شادمانی در میخانه هستیم و جایی دیگر برای ما جذابیت و خواستنی نیست.
در بحر محیط عشق غرقیم
جز ما خبرش ز حال ما نیست
هوش مصنوعی: ما در دریای عشق غرق شده‌ایم و هیچ‌کس جز ما از حال و روز خود خبر ندارد.
هر نقش که در خیال آید
نیکش بنگر که بی خدا نیست
هوش مصنوعی: هر تصویری که در ذهن تو شکل می‌گیرد، خوب به آن توجه کن، زیرا هیچ چیزی بدون وجود خداوند نیست.
مستیم و حریف نعمت الله
حیف است که ذوق او تو را نیست
هوش مصنوعی: ما شاد و سرمستیم و در کنار نعمت الله، اما افسوس که تو لذت و ذوق شادی را حس نمی‌کنی.