گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۸

عشق را خود قرار پیدا نیست
دو نفس حضرتش به یک جا نیست
همچو دریا مدام در موج است
این چنین بحر هیچ دریا نیست
عین عشقیم لاجرم شب و روز
صبر و آرام در دل ما نیست
نور چشم است و در نظر پیداست
دیده ای کان ندید بینا نیست
بیقراری عشق شورانگیز
در غم هست و نیست گویا نیست
عشق را هم ز عشق باید جست
خبر از حال او جز او را نیست
ذوق سید ز نعمت الله جو
وصف او حد گفتن ما نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق را خود قرار پیدا نیست
دو نفس حضرتش به یک جا نیست
هوش مصنوعی: عشق نمی‌تواند در یک مکان ثابت بماند و همیشه در حرکت و تغییر است. همچنین، وجود دو نفر همراه هم در عشق به یک شکل ممکن نیست و هر یک از آنها در دنیای خود زندگی می‌کند.
همچو دریا مدام در موج است
این چنین بحر هیچ دریا نیست
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته می‌پردازد که زندگی و وجود انسان همچون دریا همیشه در حال تغییر و نوسان است، و هیچ چیزی در زندگی ثابت و یکنواخت نیست. در این منظر، دریا نمادی از تحولات پیوسته است و این تغییرات بخشی طبیعی از واقعیت هستند.
عین عشقیم لاجرم شب و روز
صبر و آرام در دل ما نیست
هوش مصنوعی: ما همچون عشق، همیشه در حال تپش و هیجان هستیم و بنابراین در دل‌مان نه صبری وجود دارد و نه آرامشی.
نور چشم است و در نظر پیداست
دیده ای کان ندید بینا نیست
هوش مصنوعی: نور چشم به وضوح در دیدگان ما نمایان است، اما اگر کسی این نور را نبیند، در واقع او بینا نیست.
بیقراری عشق شورانگیز
در غم هست و نیست گویا نیست
هوش مصنوعی: عشق و بیقراری آن به قدری دل‌انگیز و جذاب است که در غم و اندوه به نظر می‌رسد که وجود ندارد.
عشق را هم ز عشق باید جست
خبر از حال او جز او را نیست
هوش مصنوعی: عشق را باید از خود عشق شناخت و کسی جز معشوق نمی‌تواند از حال او خبر دهد.
ذوق سید ز نعمت الله جو
وصف او حد گفتن ما نیست
هوش مصنوعی: سعادت و خوشحالی سید از نعمتی که خداوند به او داده، به قدری بالا است که هیچ توصیفی نمی‌تواند آن را به درستی بیان کند.