گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۱

میخانهٔ دل طرب سرائیست
خوش بارگهی و خوب جائیست
گویند سرخوشیست در وی
هر دم او را ز نو نوائیست
آراسته اند خلوت دل
گویا که سرای پادشاهیست
می در قدح است و عشق در دل
آبی است لطیف خوش هوائیست
دل جام جهان نمای عشق است
یا رب که چه شخص خودنمائیست
هر چیز که دیده دید دل خواست
مشکل حالی عجب بلائیست
جانم به فدای نعمت الله
کز صحبت او مرا صفائیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میخانهٔ دل طرب سرائیست
خوش بارگهی و خوب جائیست
هوش مصنوعی: میخانهٔ دل مکانی است شاد و دلپذیر که سرشار از نشاط و خوشی است. اینجا جای خوبی برای آرامش و دلخوشی است.
گویند سرخوشیست در وی
هر دم او را ز نو نوائیست
هوش مصنوعی: می‌گویند که در او هر لحظه خوشحالی و سرمستی وجود دارد و او همیشه از نو نوا و شادی می‌چشد.
آراسته اند خلوت دل
گویا که سرای پادشاهیست
هوش مصنوعی: دلت را به گونه‌ای زیبا و دلنشین تزئین کرده‌اند، انگار که این مکان خانه‌ای است برای پادشاه.
می در قدح است و عشق در دل
آبی است لطیف خوش هوائیست
هوش مصنوعی: در جام شراب است و عشق در دل موجود است. هوای دلنشینی برقرار است.
دل جام جهان نمای عشق است
یا رب که چه شخص خودنمائیست
هوش مصنوعی: دل به مثابه یک جام است که عشق را در خود منعکس می‌کند. خدایا، چه انسانی است که خود را به نمایش می‌گذارد!
هر چیز که دیده دید دل خواست
مشکل حالی عجب بلائیست
هوش مصنوعی: هر چیزی که انسان می‌بیند و دلش می‌خواهد، به نوعی به مشکل و معضلی تبدیل می‌شود که در آن حیرت و دلهره وجود دارد.
جانم به فدای نعمت الله
کز صحبت او مرا صفائیست
هوش مصنوعی: جانم فدای نعمت الهی که بودن در کنار او برایم مایه صفا و آرامش است.