غزل شمارهٔ ۳۶۰
کار دل در عشقبازی بندگی است
بندگی در عاشقی پایندگی است
بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم
وین شهنشاهی ما زان بندگی است
همچو زلفش سر به پا افکنده ایم
این سرافرازی از آن افکندگی است
جان فدا کردم سر افکندم به پیش
ز انفعال و جای آن شرمندگی است
گر مرا بینی به غم دل شاد دار
کان غم عشق است و از فرخندگی است
مردهٔ دردیم و درمان در دل است
کشتهٔ عشقیم و عین زندگی است
سید ار جان بخشد از عشقش رواست
عاشقان را کار جان بخشندگی است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کار دل در عشقبازی بندگی است
بندگی در عاشقی پایندگی است
هوش مصنوعی: عشق و محبت، وظیفهای است که در آن دل درگیر میشود و این عادت به عاشقی، نشاندهندهی پایداری و دوام آن عشق است.
بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم
وین شهنشاهی ما زان بندگی است
هوش مصنوعی: ما بندهایم که فرمان میپذیریم و این مقام بلند ما به خاطر همین بندگی و اطاعت است.
همچو زلفش سر به پا افکنده ایم
این سرافرازی از آن افکندگی است
هوش مصنوعی: ما همچون زلف او، سر و پا در هم فرو ریختهایم و این سرافرازی و افتادگی به همین وضعیت ما مربوط است.
جان فدا کردم سر افکندم به پیش
ز انفعال و جای آن شرمندگی است
هوش مصنوعی: جانم را فدای کسی کردم و سرم را به نشانه احترام پایین آوردم، چون در برابر بیعملی و بیتوجهی چیزی جز شرمندگی نیست.
گر مرا بینی به غم دل شاد دار
کان غم عشق است و از فرخندگی است
هوش مصنوعی: اگر مرا در حال ناراحتی ببینی، نگران نباش؛ زیرا این غم ناشی از عشق است و در واقع نشانهای از خوشبختی است.
مردهٔ دردیم و درمان در دل است
کشتهٔ عشقیم و عین زندگی است
هوش مصنوعی: ما همچون افرادی در حال مرگ به خاطر دردهای درونیمان هستیم، در حالی که درمان این دردها در دل ما نهفته است. ما به خاطر عشق کشته شدهایم، اما در عین حال، همین عشق خود زندگی ماست.
سید ار جان بخشد از عشقش رواست
عاشقان را کار جان بخشندگی است
هوش مصنوعی: اگر سید (شخصی محترم و با مقام) از عشقش جان را ببخشد، این کار برای او خوب و شایسته است؛ چرا که عاشقان به طور طبیعی باید بخشنده و دلرحم باشند.