گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵۱

بشنو ای دوست این سخن از دوست
به حقیقت حقیقت همه اوست
همه عالم وجود از او دارند
لاجرم هرچه باشد آن نیکوست
تار و پود وجود می نگرم
می نماید دو تو ولی یک توست
زلف او مشک ناب می ریزد
مجلس ما ز بوی خوش خوشبوست
ذره از آفتاب روشن شد
ذره ذره ببین که آن مه روست
نزد یارم کجا بود اغیار
نبود دوستدار او جز دوست
نعمت الله که سید الفقراست
میر میران به پیش او انجوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشنو ای دوست این سخن از دوست
به حقیقت حقیقت همه اوست
هوش مصنوعی: ای دوست، به این سخن که از دوست می‌گوید گوش بسپار که در واقع، حقیقت واقعی فقط اوست.
همه عالم وجود از او دارند
لاجرم هرچه باشد آن نیکوست
هوش مصنوعی: تمامی موجودات در جهان از او سرچشمه می‌گیرند، بنابراین هر آنچه که وجود دارد، زیبا و نیکوست.
تار و پود وجود می نگرم
می نماید دو تو ولی یک توست
هوش مصنوعی: در وجود من، چیزهایی را مشاهده می‌کنم که به نظر می‌رسد دو هستند، اما در واقع تنها یک چیز وجود دارد.
زلف او مشک ناب می ریزد
مجلس ما ز بوی خوش خوشبوست
هوش مصنوعی: موهای او مانند مشک خالص عطری دل‌انگیز به فضا می‌پاشد و همین باعث می‌شود که مجلس ما پر از عطر خوشبو باشد.
ذره از آفتاب روشن شد
ذره ذره ببین که آن مه روست
هوش مصنوعی: یک ذره از آفتاب درخشان شد، حالا ذره ذره ببین که آن ماه چقدر زیباست.
نزد یارم کجا بود اغیار
نبود دوستدار او جز دوست
هوش مصنوعی: نزدیک یارم که هیچ غریبه‌ای در آنجا نیست و جز دوستان او کسی دیگری وجود ندارد.
نعمت الله که سید الفقراست
میر میران به پیش او انجوست
هوش مصنوعی: نعمت‌الله که بهترین و برترین فقراست، مانند فرمانده‌ای است که دیگران در برابر او سر تعظیم فرود می‌آورند.