گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳۱

شاه شاهان گدای حضرت اوست
جان عالم فدای حضرت اوست
در نظر این و آن نمی آید
دیده خلوت سرای حضرت اوست
در دلم غیر او نمی گنجد
دیگری کی به جای حضرت اوست
همه کس آشنای خود یابد
هر که او آشنای حضرت اوست
من ز خود فانیم به او باقی
این حیات از بقای حضرت اوست
زاهدان در هوای حور و بهشت
دل من در هوای حضرت اوست
نعمت الله که میر مستان است
نزد رندان عطای حضرت اوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه شاهان گدای حضرت اوست
جان عالم فدای حضرت اوست
هوش مصنوعی: شاهان بزرگ و قدرتمند هم در برابر او به عنوان یک گدا و خدمت‌گزار شناخته می‌شوند و جان تمامی انسان‌ها برای او و در راه او فدای می‌شود.
در نظر این و آن نمی آید
دیده خلوت سرای حضرت اوست
هوش مصنوعی: در نگاه دیگران، نمی‌توان به راحتی فهمید که جایگاه و حریم خاصی در حضور او وجود دارد.
در دلم غیر او نمی گنجد
دیگری کی به جای حضرت اوست
هوش مصنوعی: در قلب من هیچ کس جز او نمی‌تواند جای بگیرد، دیگری هیچ‌گاه نمی‌تواند جای او را بگیرد.
همه کس آشنای خود یابد
هر که او آشنای حضرت اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که با خداوند آشنا باشد، می‌تواند در این دنیا با دیگران نیز احساس نزدیکی و آشنایی کند.
من ز خود فانیم به او باقی
این حیات از بقای حضرت اوست
هوش مصنوعی: من از خودم ناپدید شده‌ام و فقط از وجود او باقی مانده‌ام. زندگی من تنها به خاطر وجود باقیمانده‌اش است.
زاهدان در هوای حور و بهشت
دل من در هوای حضرت اوست
هوش مصنوعی: زاهدان به دنبال حوری و بهشت هستند، اما دل من تنها مشتاق آن حضرت است.
نعمت الله که میر مستان است
نزد رندان عطای حضرت اوست
هوش مصنوعی: نعمت اله که به عنوان رهبری برای مست‌ها شناخته شده است، بخشش و لطف خداوند به جمعیت آزاداندیش و خوش‌گذران است.