گنجور

غزل شمارهٔ ۳۳

دُرد درد دل بود درمان ما
خوش بود دردی چنین با جان ما
عشق او بحریست ما غرقه در او
گو درآ در بحر بی پایان ما
ای که گوئی جان به جانان می دهم
جان چه باشد پیش آن جانان ما
مجلس عشقست و ما مست و خراب
سر خوشند از ذوق ما رندان ما
عشق او گنجی و دل ویرانه ای
گنج او جو در دل ویران ما
دل ببر از جان شیرین می برد
صد هزاران منتش بر جان ما
دوستدار نعمت الله خودیم
نعمت الله باشد از یاران ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دُرد درد دل بود درمان ما
خوش بود دردی چنین با جان ما
هوش مصنوعی: دردی که در دل داریم، درمان ماست و ما از داشتن چنین دردی با جان خود، خوشحالیم.
عشق او بحریست ما غرقه در او
گو درآ در بحر بی پایان ما
هوش مصنوعی: عشق او مانند دریایی وسیع و عمیق است و ما در این دریا غرق شده‌ایم. پس تو نیز به این دریا بی‌پایان بپیوند.
ای که گوئی جان به جانان می دهم
جان چه باشد پیش آن جانان ما
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی جانم را به محبوب می‌دهم، بدان که جان من چه ارزشی دارد در مقابل آن محبوبی که ما داریم.
مجلس عشقست و ما مست و خراب
سر خوشند از ذوق ما رندان ما
هوش مصنوعی: محفل عشق بر پا است و ما در حال مستی و سبکی‌خاطر به سر می‌بریم، رندان خوشحال از شادی و شوق ما هستند.
عشق او گنجی و دل ویرانه ای
گنج او جو در دل ویران ما
هوش مصنوعی: عشق او مانند یک گنج با ارزش است، در حالی که دل ما مانند یک خرابه است. پس بیایید در دل این خرابه به دنبال گنج او بگردیم.
دل ببر از جان شیرین می برد
صد هزاران منتش بر جان ما
هوش مصنوعی: دل را از زندگی محبوب بگیر که در مقابل محبت او، جان ما به اندازه‌ی هزاران نعمت ارزش دارد.
دوستدار نعمت الله خودیم
نعمت الله باشد از یاران ما
هوش مصنوعی: ما از افرادی هستیم که نعمت‌های الهی را دوست داریم و امیدواریم که این نعمت‌ها از یاران و همراهان ما باشند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۳ به خوانش سید جابر موسوی صالحی