گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۵

چشم ما از نور رویش روشنست
مهر و مه چون یوسف و پیراهنست
نور اول روح اعظم خوانمش
بلکه او جان است و عالم چون تنست
مجلس او بزم سرمستان بود
جرعه ای از جام او شیر افکنست
عشق می گوید سخنها ورنه عقل
در بیان آن معانی الکنست
کی گریزد عاشق از خار جفا
کاو چو بلبل در هوای گلشنست
خود کجا آید به چشم ما بهشت
بر در میخانه ما را مسکن است
نعمت الله را بسی جستم به جان
چون بدیدم نعمت الله با من است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم ما از نور رویش روشنست
مهر و مه چون یوسف و پیراهنست
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر زیبایی او روشن و پرنور است، مانند روشنایی خورشید و ماه که به زیبایی یوسف و پیراهنش می‌ماند.
نور اول روح اعظم خوانمش
بلکه او جان است و عالم چون تنست
هوش مصنوعی: من نور نخست را روح بزرگ می‌نامم، زیرا او جان است و جهان همچون بدن اوست.
مجلس او بزم سرمستان بود
جرعه ای از جام او شیر افکنست
هوش مصنوعی: مجلس او جایی پر از شادمانی و خوشی بود و هر جرعه‌ای از نوشیدنی‌اش، مانند شیر لطیف و خوشمزه است که روح را تازه می‌کند.
عشق می گوید سخنها ورنه عقل
در بیان آن معانی الکنست
هوش مصنوعی: عشق در صحبت کردن درباره احساساتش چیزی برای گفتن دارد، اما عقل در بیان این معانی ناتوان و کم‌زبان است.
کی گریزد عاشق از خار جفا
کاو چو بلبل در هوای گلشنست
هوش مصنوعی: عاشق هرگز از درد و رنج نمی‌گریزد، زیرا او مانند بلبل است که همیشه در آرزوی گلستان و زیبایی‌ها به سر می‌برد.
خود کجا آید به چشم ما بهشت
بر در میخانه ما را مسکن است
هوش مصنوعی: بهشت هرگز به چشمان ما نخواهد آمد، زیرا ما در میخانه‌مان جا و مکانی داریم که برای‌ ما همچون بهشت است.
نعمت الله را بسی جستم به جان
چون بدیدم نعمت الله با من است
هوش مصنوعی: به شدت به دنبال نعمت‌های الهی بودم و تلاش می‌کردم، اما وقتی متوجه شدم که این نعمت‌ها همیشه در کنار من هستند، احساس آرامش کردم.