گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۰

درد عشقش دوای جان من است
دُرد دردش شفای جان من است
جان من تا گدای حضرت اوست
شاه شاهان گدای جان من است
جان من در هوای اوست مدام
همه جان در هوای جان من است
حال جان مرا کسی داند
که چو من آشنای جان من است
عشق او را به جان خریدارم
گرچه عشقش بلای جان من است
جان من از برای جانان است
عشق جانان برای جان من است
او مرا کشت و زندهٔ ابدم
سیدم خونبهای جان من است

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درد عشقش دوای جان من است
دُرد دردش شفای جان من است
هوش مصنوعی: عشق او برای من مثل دارویی است که جانم را تازه می‌کند و دردی که از عشقش می‌کشم، به نوعی درمانی برای روح من است.
جان من تا گدای حضرت اوست
شاه شاهان گدای جان من است
هوش مصنوعی: تا زمانی که من در عشق و نیاز به آن حضرت هستم، او که شاه بسیاری از پادشاهان است، خود را به نیاز من می‌بیند.
جان من در هوای اوست مدام
همه جان در هوای جان من است
هوش مصنوعی: روح من همیشه در آرزوی اوست و تمام جان او نیز در آرزوی جان من به سر می‌برد.
حال جان مرا کسی داند
که چو من آشنای جان من است
هوش مصنوعی: تنها کسی که به عمق احساسات و حال درونی من آگاه است، کسی است که مانند خودم، با روح و جانم آشناست.
عشق او را به جان خریدارم
گرچه عشقش بلای جان من است
هوش مصنوعی: من به عشق او جانم را می‌فروشم، هرچند که همین عشق برای جانم دردسرآفرین است.
جان من از برای جانان است
عشق جانان برای جان من است
هوش مصنوعی: عشق من به محبوبم به خاطر وجود اوست و زندگی‌ام به خاطر عشقی است که او به من دارد.
او مرا کشت و زندهٔ ابدم
سیدم خونبهای جان من است
هوش مصنوعی: او مرا کشت، اما من هنوز زنده‌ام و این زندگی‌ام همیشه ادامه دارد. سیدم، خونبهای جان من است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۲۰ به خوانش سید جابر موسوی صالحی