گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۹

دُرد دردش دوای جان منست
خوش دوائی برای جان منست
جان من تاگدای حضرت اوست
شاه عالم گدای جان منست
آن هوائی که روح می بخشد
نفسی از هوای جان منست
بحر ما را کرانه پیدا نیست
انتها انتهای جان من است
من ز خود فانی و به او باقی
این بقا از فنای جان منست
به جفا رو نپیچم از در او
جاودان این وفای جان منست
دل به غیرش اگر کند میلی
نزد سید بلای جان منست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دُرد دردش دوای جان منست
خوش دوائی برای جان منست
هوش مصنوعی: درد او، درمانی برای من است و این درمان، خوشایند جان من است.
جان من تاگدای حضرت اوست
شاه عالم گدای جان منست
هوش مصنوعی: زندگی من وابسته به مقام آن حضرت است و در نظر من، سلطان عالم فقط خدمتگزار جان من است.
آن هوائی که روح می بخشد
نفسی از هوای جان منست
هوش مصنوعی: آن هوایی که روح را زنده می‌کند، نفس و جان من را نیز تازه می‌کند.
بحر ما را کرانه پیدا نیست
انتها انتهای جان من است
هوش مصنوعی: دریای وجود ما پایانی ندارد و مرز مشخصی برای آن نیست، در واقع این انتها به عمق روح من مرتبط است.
من ز خود فانی و به او باقی
این بقا از فنای جان منست
هوش مصنوعی: من از وجود خود محو شده‌ام و به وجود او ادامه می‌دهم؛ این بقایی که دارم به خاطر فنا شدن جان من است.
به جفا رو نپیچم از در او
جاودان این وفای جان منست
هوش مصنوعی: من هرگز از درِ او روی نمی‌گردانم، زیرا این وفاداری به او برای من ابدی و درونی است.
دل به غیرش اگر کند میلی
نزد سید بلای جان منست
هوش مصنوعی: اگر دل به کسی غیر از او تمایل پیدا کند، برای من، درد و رنجی خواهد بود که من را عذاب می‌دهد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۱۹ به خوانش سید جابر موسوی صالحی