گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۹

میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابیست که در دور قمر تابانست
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
تو مپندار که او از نظرم پنهانست
گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او
بجز ای جان عزیزم که نکو ارزانست
گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش
ز آنکه گنجینهٔ او کُنج دل ویرانست
دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمانست
رند مستی به تو گر روی نماید روزی
نعمة الله طلب از وی که مرا جانانست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست
هوش مصنوعی: ساقی ما که در میخانه حضور دارد، شخصی با اصل و نسب و از نظر روحی نیز سرشار از شادی است. اگر به دنبال نوشیدنی هستی، باید بدان که او همان شخص مست و شاداب است که دلخواه توست.
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابیست که در دور قمر تابانست
هوش مصنوعی: نور چشم مانند نوری است که به کمک آن همه چیز را می‌توان دید. آنچنان درخشانی دارد که مانند خورشیدی است که در کنار ماه می‌درخشد.
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
تو مپندار که او از نظرم پنهانست
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر زیبایی او روشنایی دارد، پس فکر نکن که او از دید من دور است.
گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او
بجز ای جان عزیزم که نکو ارزانست
هوش مصنوعی: اگر همه جان‌ها را به قیمت صد جان بفروشند، هنوز هم صحبت و حضور او برای من ارزشمندتر از هر چیزی است، جز تو که ای عزیز، تو واقعاً بی‌قیمت هستی.
گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش
ز آنکه گنجینهٔ او کُنج دل ویرانست
هوش مصنوعی: اگر دنبال گنج و ثروت هستی، آن را در دل ما پیدا کن؛ زیرا گنج واقعی در دل و روح ما نهفته است که شاید به ظاهر ویران به نظر برسد.
دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمانست
هوش مصنوعی: به من دردی بده که در عوض خوشی را تجربه کنم. حال اگر دارویی برای درد وجود داشته باشد، چه فایده‌ای دارد وقتی درد درونم را درمان نمی‌کند؟
رند مستی به تو گر روی نماید روزی
نعمة الله طلب از وی که مرا جانانست
هوش مصنوعی: اگر روزی مستی رند به تو نگاه کند، از او بخواه که نعمت خدا را به تو عطا کند؛ چرا که او محبوب من است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۰۹ به خوانش سید جابر موسوی صالحی