گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۴

عالم بدن است و عشق جان است
جان است که در بدن روان است
عشقست که عاشق است و معشوق
عشق است که عین این و آن است
عشق است که نور دیدهٔ ماست
چون نور به چشم ما عیان است
بنشسته به تخت دل چو شاهی
عشق است که پادشه نشان است
عشق است که زنده دل از آنیم
عشق است که جان جاودان است
عاشق چو غلام و عشق سلطان
عشق است که شاه عاشقان است
عشق است که عقل بندهٔ اوست
عشق است که سید زمان است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عالم بدن است و عشق جان است
جان است که در بدن روان است
هوش مصنوعی: دنیا جسم و صورت است، اما عشق روح و جان آن است؛ جان همواره در جسم جریان دارد و زندگی می‌بخشد.
عشقست که عاشق است و معشوق
عشق است که عین این و آن است
هوش مصنوعی: عشق به معنای واقعی خود هم عاشق را شکل می‌دهد و هم معشوق را. در واقع، عشق همان چیزی است که در هر دو وجود دارد و آنها را به هم پیوند می‌زند.
عشق است که نور دیدهٔ ماست
چون نور به چشم ما عیان است
هوش مصنوعی: عشق همانند نوری است که در چشمان ما می‌درخشد و برای ما روشن و واضح است.
بنشسته به تخت دل چو شاهی
عشق است که پادشه نشان است
هوش مصنوعی: عشق مانند پادشاهی است که بر تخت دل نشسته و نشانه‌ای از سلطنت خود را به نمایش گذاشته است.
عشق است که زنده دل از آنیم
عشق است که جان جاودان است
هوش مصنوعی: عشق چیزی است که دل‌های ما را زنده و سرشار می‌کند و همچنین جان ما را برای همیشه حیات می‌بخشد.
عاشق چو غلام و عشق سلطان
عشق است که شاه عاشقان است
هوش مصنوعی: عاشق مانند یک خدمتکار است و عشق خود، مانند یک پادشاه، برتر از همه است؛ عشق همانند سلطانی است که بر عاشقان حکومت می‌کند.
عشق است که عقل بندهٔ اوست
عشق است که سید زمان است
هوش مصنوعی: عشق، نیرویی است که عقل را به تسخیر خود درمی‌آورد و عشق همان چیزی است که بر تمام زمان‌ها و مکان‌ها فرمانروایی می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۰۴ به خوانش سید جابر موسوی صالحی