غزل شمارهٔ ۳۰۳
میر میخانهٔ ما سید سرمستان است
رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابی است که در دور قمر تابان است
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
تو مپندار که او از نظرم پنهان است
گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او
بخر ای جان عزیزم که نگو ارزان است
گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش
زانکه گنجینهٔ او کنج دل ویران است
دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمان است
رند مستی به تو گر روی نماید روزی
نعمت الله طلب از وی که مرا جانان است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
میر میخانهٔ ما سید سرمستان است
رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است
هوش مصنوعی: مدیر میخانه ما، فردی با نام سید است که در میان سرمستان و بزم جویان معروف است. اگر به دنبال شراب هستی، باید بگویی که مسئول آن همان ساقی اهل دیوانگی است.
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابی است که در دور قمر تابان است
هوش مصنوعی: این شخص مانند نوری است که به وسیله آن همه چیز را میبیند. او همچون خورشیدی است که در اطرافش، قمرها را روشن میکند.
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
تو مپندار که او از نظرم پنهان است
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر زیبایی او روشنایی دارد، پس تصور نکن که او از دید ما پنهان است.
گر فروشند به صد جان نفسی صحبت او
بخر ای جان عزیزم که نگو ارزان است
هوش مصنوعی: اگر به قیمت جانهای زیادی نیز، فرصتی برای گفتگو با او پیدا کنی، ای عزیزم، آن را بخر، چون ارزش این صحبت را نمیتوان به بهای کم سنجید.
گنج اگر می طلبی در دل ما می جویش
زانکه گنجینهٔ او کنج دل ویران است
هوش مصنوعی: اگر به دنبال گنج و ثروت هستی، باید در دل ما بگردی، زیرا گنج واقعی در دلهای خالی و ویران نهفته است.
دُردی درد به من ده که خوشی می نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمان است
هوش مصنوعی: دردی به من بده که من از خوشی لذت میبرم. حالا چه فایدهای دارد که به دوا فکر کنم وقتی که درد دل من خودش دارویی است؟
رند مستی به تو گر روی نماید روزی
نعمت الله طلب از وی که مرا جانان است
هوش مصنوعی: اگر روزی رندی مست به تو توجه کند، از او درخواست کن که نعمتی از خدا به من بدهد، زیرا او محبوب من است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۰۳ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
حاشیه ها
1399/11/11 08:02
منصور
"و" نگو ارزان است ، بهتر نیست؟