گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۱

نعمت الله میر مستان است
در خرابات میر مستان است
در گلستان عشق رندانه
گوئیا چون هزاردستان است
عقل از اینجا برفت و عشق آمد
موسم ذوق می پرستان است
عهد بستیم با سر زلفش
دل اگر بشکند شکست آنست
در عدم خوش به تخت بنشستیم
نزد اهل نظر نشست آنست
چون ز هستی خویش نیست شدیم
هستی اوست هرچه هست آنست
دامن سید است در دستم
جاودان بنده را به دست آنست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نعمت الله میر مستان است
در خرابات میر مستان است
هوش مصنوعی: نعمت خداوند در دست کسانی است که در دنیای مستی و شادی زندگی می‌کنند و در مکان‌های شادابی که این حال را تجربه می‌کنند، وجود دارد.
در گلستان عشق رندانه
گوئیا چون هزاردستان است
هوش مصنوعی: در باغ عشق، انسان‌های ماهر و رند، مانند هزارانی که در کنار یکدیگر هستند، در تعامل و گفتگو هستند.
عقل از اینجا برفت و عشق آمد
موسم ذوق می پرستان است
هوش مصنوعی: عقل از اینجا دور شده و عشق وارد شده است؛ اکنون زمان لذت و شادمانی علاقه‌مندان به زیبایی‌ها و احساسات است.
عهد بستیم با سر زلفش
دل اگر بشکند شکست آنست
هوش مصنوعی: ما با موی او پیمان بسته‌ایم که اگر دل‌ ما را بشکند، شکستن آن به خاطر اوست.
در عدم خوش به تخت بنشستیم
نزد اهل نظر نشست آنست
هوش مصنوعی: در حالت عدم و نیستی، ما با آرامش و راحتی در جایگاه خود نشسته‌ایم و این دیده‌بانان و اهل نظر هستند که ما را مورد ارزیابی قرار می‌دهند.
چون ز هستی خویش نیست شدیم
هستی اوست هرچه هست آنست
هوش مصنوعی: وقتی که از وجود خودمان آزاد می‌شویم، وجود واقعی و حقیقی اوست که در وجود ما بروز می‌کند. هر چیزی که وجود دارد، همان حقیقت اوست.
دامن سید است در دستم
جاودان بنده را به دست آنست
هوش مصنوعی: دامن سید در دست من است و همیشه بنده به وسیله آن دستیابی دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۱ به خوانش سید جابر موسوی صالحی