غزل شمارهٔ ۲۲۳
از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست
بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست
کفر سر زلف او غارتگر ایمان است
قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است
کفری و چه خوش کفری کفری که بُود ایمان
این کفر کسی در اوست کایمان به خدایش هست
ناقوس زنان می گفت آن دلبرک ترسا
پیوسته بود با ما یاری که به ما پیوست
بگشود نقاب از رخ بربود دل و دینم
زنّار سر زلفش جانم به میان در بست
در گوشهٔ میخانه بزمی است ملوکانه
ترسا بچهٔ ساقی رندیست خوش و سرمست
سید ز همه عالم بر خاست به عشق او
در کوی مغان با او مستانه و خوش بنشست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست
بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست
هوش مصنوعی: یک جوان خوشحال و شاداب از یک دیر بیرون آمد، که بر دوشش صلیبی زیبا بود و در دستش جامی پر از شراب داشت.
کفر سر زلف او غارتگر ایمان است
قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت آن دختر چنان مسحورکننده است که ایمان و اعتقادم را به چالش کشیده و باعث شده که تمام وجودم را تحت تأثیر قرار دهد.
کفری و چه خوش کفری کفری که بُود ایمان
این کفر کسی در اوست کایمان به خدایش هست
هوش مصنوعی: کافر هستی و این کفر تو بسیار زیباست. اما این کفر در حقیقت ایمان کسی است که در وجودش، ایمان به خداوند وجود دارد.
ناقوس زنان می گفت آن دلبرک ترسا
پیوسته بود با ما یاری که به ما پیوست
هوش مصنوعی: دلبرک ترسا که همیشه با ما بود، مانند ناقوسی به صدا درآمد و ما را به یاد خود آورد.
بگشود نقاب از رخ بربود دل و دینم
زنّار سر زلفش جانم به میان در بست
هوش مصنوعی: او پرده از چهرهاش برداشت و دل و دین من را ربود. حلقهی زلفش جانم را در میان خود گره زد.
در گوشهٔ میخانه بزمی است ملوکانه
ترسا بچهٔ ساقی رندیست خوش و سرمست
هوش مصنوعی: در یک گوشه از میخانه مهمانی مجلل و اشرافی برپاست. جوانی که فرزند ساقی است، با نشاط و شاداب در حال نوشیدن است.
سید ز همه عالم بر خاست به عشق او
در کوی مغان با او مستانه و خوش بنشست
هوش مصنوعی: سید با عشق او از همه جا برخاست و در محلهی مغان با حال مستانه و شاد نشسته است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۳ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
حاشیه ها
1395/11/26 12:01
احمدعلی غلامی
این غزل را می توان با غزل 27 لسان الغیب حافظ مقایسه نمود که با مطلع زیر شروع می شود:
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست ------ مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
حافظ تجربه عارفانه خود را بدون واسطه با یار بیان می کند ولی شاه نعمت الله ولی با واسطه که ترسا بچه باشد.
( تاریخ: 7 / 11 / 1395 )