غزل شمارهٔ ۲۲۰
از خرابات می رسم سرمست
فارغ از نیست ایمنم از هست
عین ما را به عین ما بیند
هرکه در بحر ما به ما پیوست
ننگ و نام نکو به دست آورد
آنکه از ننگ و نام خود وارست
دست من تا گرفت دست نگار
وه چه دستان که می کند زان دست
مرغ جانم برای دانهٔ خال
شده در دام زلف او پابست
عهد بستیم با سر زلفش
ما بر آنیم گرچه او بشکست
از سر کاینات برخیزد
هر که با سیدم دمی بنشست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از خرابات می رسم سرمست
فارغ از نیست ایمنم از هست
هوش مصنوعی: از محلی که به دور از خشکیها و سختیهای زندگی میگذرد، با حال خوب و شاداب به اینجا میآیم، و از مشکلات و دغدغههای وجودی بیخبر و ایمن هستم.
عین ما را به عین ما بیند
هرکه در بحر ما به ما پیوست
هوش مصنوعی: هر کسی که به ما بپیوندد و در عمق وجود ما غوطهور شود، میتواند ما را با تمام وجود و واقعیتمان ببیند.
ننگ و نام نکو به دست آورد
آنکه از ننگ و نام خود وارست
هوش مصنوعی: کسی که از عیبها و نامهای ناپسند خود دوری کند، به خوبیها و شهرت خوب دست مییابد.
دست من تا گرفت دست نگار
وه چه دستان که می کند زان دست
هوش مصنوعی: وقتی که دست من به دست آن کسی که دوستش دارم رسید، احساس کردم که چه دستانی میتواند از آن دست، محبوبتر باشد.
مرغ جانم برای دانهٔ خال
شده در دام زلف او پابست
هوش مصنوعی: پرندهٔ وجود من به خاطر دانهای که در دام موهای او گیر کرده، گرفتار شده است.
عهد بستیم با سر زلفش
ما بر آنیم گرچه او بشکست
هوش مصنوعی: ما با سر زلف او عهدی بستهایم و هرچند که او آن عهد را شکسته باشد، هنوز بر پایبندی خود ایستادهایم.
از سر کاینات برخیزد
هر که با سیدم دمی بنشست
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظهای با سرور من نشیند و از سرچشمه هستی برخیزد، به فضیلتهای او پی میبرد و از نور وجودش بهرهمند میشود.

شاه نعمتالله ولی