غزل شمارهٔ ۲۱۶
دل ما در هوای الوند است
در سر زلف یار دربند است
خواجه تبریزی است و در قره باع
شاه سروان امیر در بند است
یار بلخی ما ز تربت رفت
در کش خواجهٔ سمرقند است
سخن از روم و شام چون گوید
آن خجندی که ساکن جَند است
ترک سرمست و هندوی شیرین
آن یکی چون گل است و این قند است
گرچه آدم به جسم بود پدر
نزد خاتم به روح فرزند است
سید بزم عشق دانی کیست
آنکه او بندهٔ خداوند است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل ما در هوای الوند است
در سر زلف یار دربند است
هوش مصنوعی: دل ما به یاد کوه الوند میتپد و در آرزوی زیباییهای یار و زلف او گرفتار است.
خواجه تبریزی است و در قره باع
شاه سروان امیر در بند است
هوش مصنوعی: خواجه تبریزی در منطقهای به نام قره باع، تحت نظر شاه سروان امیر قرار دارد و در حال حاضر در بند اوست.
یار بلخی ما ز تربت رفت
در کش خواجهٔ سمرقند است
هوش مصنوعی: دوست بلخی ما از خاک بهشت گذشته و به سرزمین صاحبنام سمرقند رفته است.
سخن از روم و شام چون گوید
آن خجندی که ساکن جَند است
هوش مصنوعی: آن کسی که در جند زندگی میکند، چگونه میتواند درباره روم و شام صحبت کند؟
ترک سرمست و هندوی شیرین
آن یکی چون گل است و این قند است
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه دو نوع زیبایی و جذابیت پرداخته است. یکی از آنها مانند گل است که زیبایی و لطافت خاصی دارد، و دیگری مانند قند است که شیرینی و جذابیت را به همراه دارد. در واقع، شاعر به تمایز میان دو شخصیت یا نوع شخصیت اشاره میکند که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند. یکی شاداب و خوشبو مانند گل است و دیگری دلپذیر و شیرین مانند قند.
گرچه آدم به جسم بود پدر
نزد خاتم به روح فرزند است
هوش مصنوعی: اگرچه انسان از نظر جسمانی به پدرش وابسته است، اما در بُعد روحانی، او به فرزندی وابسته به وجود پیامبر است.
سید بزم عشق دانی کیست
آنکه او بندهٔ خداوند است
هوش مصنوعی: سید بزم عشق کسی است که بندگی خداوند را در دل دارد و تمامی وجودش را در عشق او غرق کرده است.

شاه نعمتالله ولی