غزل شمارهٔ ۲۰۷
راز دل عشاق به هر کس نتوان گفت
این گوهر عشقست بگفتن نتوان سفت
در صومعه یک دم نتوانیم نشستن
بر خاک در میکده صد سال توان خفت
مردانه قدم بر سر مستی بنهادیم
به زین لگدی بر سر هستی نتوان کُفت
گر دست دهد دولت جاوید بیابیم
حاشا که خودی از ره توحید توان رفت
گفتم سر زلفش که مگر مشک خطائی
پیچید به خود زین سخن و نیک برآشفت
جامیست پر از باده و ما مست و خرابیم
هرگز نبرد زاهد مخمور ز ما مُفت
بشنو سخنی سید ما گر سر وقتست
خود خوشتر ازین قول که گفت است و توان گفت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راز دل عشاق به هر کس نتوان گفت
این گوهر عشقست بگفتن نتوان سفت
هوش مصنوعی: عشق و احساسات عمیق عاشقان چیزی است که نمیتوان به هر کسی گفت. این احساسات گرانبها و ارزشمند هستند و نمیشود آنها را تنها با کلمات بیان کرد.
در صومعه یک دم نتوانیم نشستن
بر خاک در میکده صد سال توان خفت
هوش مصنوعی: در محل عبادت نمیتوانیم حتی یک لحظه روی خاک بنشینیم، اما در میخانه میتوانیم سالها استراحت کنیم.
مردانه قدم بر سر مستی بنهادیم
به زین لگدی بر سر هستی نتوان کُفت
هوش مصنوعی: ما با جرأت و شجاعت بر روی حالت مستی پا گذاشتیم و هیچ ضربهای نمیتواند بر سر وجود و هستیمان تاثیر بگذارد.
گر دست دهد دولت جاوید بیابیم
حاشا که خودی از ره توحید توان رفت
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیش بیاید که به خوشبختی ابدی دست یابیم، هرگز نمیپذیریم که خود را از مسیر یگانگی و وحدت دور کنیم.
گفتم سر زلفش که مگر مشک خطائی
پیچید به خود زین سخن و نیک برآشفت
هوش مصنوعی: به او گفتم شاید مشک بویی به خود بگیرد از زلفش، اما او از این حرف ناراحت شد و به شدت واکنش نشان داد.
جامیست پر از باده و ما مست و خرابیم
هرگز نبرد زاهد مخمور ز ما مُفت
هوش مصنوعی: ما در حال نوشیدن جامی پر از شراب هستیم و به خاطر آن مست و بی حال شدهایم. هرگز زاهدی که پرهیزگار است، ما را به خاطر مستیامان سرزنش نخواهد کرد.
بشنو سخنی سید ما گر سر وقتست
خود خوشتر ازین قول که گفت است و توان گفت
هوش مصنوعی: اگر سخن سیدی را بشنوی، ارزش آن بیشتر از هر کلامی است که قبلاً گفته شده و میتوان گفت.

شاه نعمتالله ولی