غزل شمارهٔ ۱۹
فقر ما خوشتر ز ملک پادشا
ما و درویشی و درویشی ما
فقر سلطانی است ، سلطانی است فقر
پادشه درویش و درویش پادشا
بینوائی ما و ذوق نیستی
باز پرس از عاشقان بینوا
عاشق و مستیم در کوی مغان
دنیی و عقبی کجا و ما کجا
بیخودم من بیخودم من بیخودم
با خدایم با خدایم با خدا
جام دُرد درد او درمان دل
نوش کن جامی که تا یابی دوا
نعمتالله مست و می نوشد مدام
در خرابات فنا جام بقا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فقر ما خوشتر ز ملک پادشا
ما و درویشی و درویشی ما
هوش مصنوعی: فقر ما را بیشتر از پادشاهی خوشحال میکند و این درویشی که داریم، برای ما ارزشمندتر است.
فقر سلطانی است ، سلطانی است فقر
پادشه درویش و درویش پادشا
هوش مصنوعی: فقر مانند یک پادشاه است که بر همه چیز فرمانروایی میکند و در عین حال، درویش نیز میتواند به اندازه یک پادشاه قدرتمند باشد. در واقع، فقر و ثروت هر دو میتوانند به یک اندازه در زندگی انسانها تاثیرگذار باشند.
بینوائی ما و ذوق نیستی
باز پرس از عاشقان بینوا
هوش مصنوعی: بخشید که در وجود ما فقر و بیپولی وجود دارد و هیچ لذتی در زندگی نیست. اگر میخواهی از حال ما باخبر شوی، از عاشقانی که در درد و رنج به سر میبرند بپرس.
عاشق و مستیم در کوی مغان
دنیی و عقبی کجا و ما کجا
هوش مصنوعی: ما در عشق و مستی در کوی معشوق به سر میبریم، اما دنیای مادی و آخرت برای ما اهمیتی ندارد. ما در یک دنیای دیگر و با احساسی متفاوت زندگی میکنیم.
بیخودم من بیخودم من بیخودم
با خدایم با خدایم با خدا
هوش مصنوعی: من بیدلیل هستم، در حالتی عجیب و گنگ به سر میبرم، با خدایم، در ارتباطی عمیق و معنوی با او.
جام دُرد درد او درمان دل
نوش کن جامی که تا یابی دوا
هوش مصنوعی: در ظرفی پر از نوشیدنی، درمان دردهای او را پیدا کن و بنوش، چرا که با نوشیدن این جام، به بهبودی و تسکین دست خواهید یافت.
نعمتالله مست و می نوشد مدام
در خرابات فنا جام بقا
هوش مصنوعی: نعمتالله در حال سرمستی و نوشیدن شراب در مکانی پر از تباهی و نابودی است و به دنبال جامی است که نایاب و پایدار باشد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۹ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
حاشیه ها
1400/07/02 00:10
امیررضا عطایی
بیت پنجم مضمون مشابه با این بیت حافظ داره:
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود/خود فروشان را به کوی میفروشان راه نیست.
خود فروشان کسانی که با به تصویر کشیدن من های ذهنی خود معامله میکنند.