گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۸

عقل گرچه رئیس این دل ماست
عشق شاه است و این رئیس گداست
عشق بر تخت دل نشسته به ذوق
این چنین پادشاه و تخت کجاست
جسم و جان هرچه هست آن ویست
ملک الملک و مالک دو سراست
بحر و موج و حباب و جو آبند
لاجرم هر چه باشد آن از ماست
بر سر کوی او کسی بنشست
که چو ما از سر همه برخاست
آفتابست و ماه خوانندش
نور چشمست و در نظر پیداست
عشق بالاش در بلام انداخت
خوش بلائی بود کزان بالاست
هر که سودای زلف او دارد
سر او هم چو دیگ پر سوداست
نعمت الله برای اهل دلان
مجلس عاشقانه ای آراست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عقل گرچه رئیس این دل ماست
عشق شاه است و این رئیس گداست
هوش مصنوعی: عقل هرچند که حاکم و راهنمای دل ماست، اما عشق مانند یک پادشاه است که در مقابل این حاکم ناتوانی قرار دارد.
عشق بر تخت دل نشسته به ذوق
این چنین پادشاه و تخت کجاست
هوش مصنوعی: عشق در قلب نشسته و بر آن حاکمیت دارد، اما این پادشاه و تخت او کجاست و چه جایی برای خود دارد؟
جسم و جان هرچه هست آن ویست
ملک الملک و مالک دو سراست
هوش مصنوعی: هر آنچه که وجود دارد، تنها اوست که دارنده و حاکم بر جهان و آخرت است.
بحر و موج و حباب و جو آبند
لاجرم هر چه باشد آن از ماست
هوش مصنوعی: دریا، امواج، حباب‌ها و جو در حال حاضر در آب هستند و در نهایت هر چیزی که وجود دارد، از ما ناشی می‌شود.
بر سر کوی او کسی بنشست
که چو ما از سر همه برخاست
هوش مصنوعی: در خیابان عشق او، کسی نشسته است که به اندازه‌ی ما از همه چیز دست کشیده و رفته است.
آفتابست و ماه خوانندش
نور چشمست و در نظر پیداست
هوش مصنوعی: خورشید وجود دارد و به آن ماه می‌گویند، نوری است که مانند نور چشم در دیدگان ما نمایان است.
عشق بالاش در بلام انداخت
خوش بلائی بود کزان بالاست
هوش مصنوعی: عشق او را به اوج و عرش رسانید، و این بلایی که او بر سرم آورد، از همان عشق ناشی شد.
هر که سودای زلف او دارد
سر او هم چو دیگ پر سوداست
هوش مصنوعی: هر کسی که دل به زیبایی‌های او داده، سرش شبیه دیگی پر از جوش و شور و هیجان است.
نعمت الله برای اهل دلان
مجلس عاشقانه ای آراست
هوش مصنوعی: خداوند نعمت و برکت را برای افرادی که دارای دل‌های پاک و عاشقانه هستند فراهم کرد و فضایی برای گردهمایی آنان به وجود آورد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۸ به خوانش سید جابر موسوی صالحی