گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۰

هفت دریا قطره‌ای ازبحر بی‌پایان ماست
این چنین بحری ز ما می جو که این بحر آن ماست
گنج او در کنج دل می‌جوکه آنجا یافتیم
جای گنج عشق او کنج دل ویران ماست
دل به دلبر داده‌ایم وجان به جانان می‌دهیم
گر قبول اوفتد شکرانه‌هابر جان ماست
ما درین دور قمر خوش مجلسی آراستیم
جام می در دور و ما سرمست این دوران ماست
جز خیال روی او نقشی نیاید در نظر
هرچه ما دیدیمو می‌بینیم آنجانان ما است
دل به دست زلف اودادیم و در پا می‌کشد
ما پریشانیم از او، او نیز سرگردان ماست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هفت دریا قطره‌ای ازبحر بی‌پایان ماست
این چنین بحری ز ما می جو که این بحر آن ماست
هوش مصنوعی: هفت دریا تنها یک قطره از دریا بی‌پایان ماست. این‌گونه دریایی که در اختیار ماست، از خود ما می‌جوشد و این دریا متعلق به ماست.
گنج او در کنج دل می‌جوکه آنجا یافتیم
جای گنج عشق او کنج دل ویران ماست
هوش مصنوعی: ثروت واقعی او در دل ما نهفته است، جایی که عشق او را پیدا کرده‌ایم. اما این دل ما، مانند یک ویرانه می‌ماند که در آن عشق او جای دارد.
دل به دلبر داده‌ایم وجان به جانان می‌دهیم
گر قبول اوفتد شکرانه‌هابر جان ماست
هوش مصنوعی: ما قلب‌مان را به محبوبمان سپرده‌ایم و جان‌مان را هم به معشوق می‌دهیم. اگر او ما را بپذیرد، شکرگزاری ما بر روح‌مان جاودان خواهد بود.
ما درین دور قمر خوش مجلسی آراستیم
جام می در دور و ما سرمست این دوران ماست
هوش مصنوعی: ما در این دوران زیبا و خوش، مجلس شادی برپا کرده‌ایم و با جام‌های پر از شراب در حال سرمستی از این لحظات هستیم.
جز خیال روی او نقشی نیاید در نظر
هرچه ما دیدیمو می‌بینیم آنجانان ما است
هوش مصنوعی: به جز تصور چهره او، هیچ تصویری در ذهن نمی‌ماند. هرچه که ما دیده‌ایم و می‌بینیم، آنجا مربوط به آن یار ماست.
دل به دست زلف اودادیم و در پا می‌کشد
ما پریشانیم از او، او نیز سرگردان ماست
هوش مصنوعی: دل ما به زیبایی و زلف او سپرده شده و در حالی که او ما را دلبسته کرده، خود نیز در جستجوی ما و در حیرت است. ما در این عشق و شیفتگی دچار سردرگمی شده‌ایم و او نیز از این وضعیت آشفته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش سید جابر موسوی صالحی