غزل شمارهٔ ۱۵۰۹
یار با ما نمی کنی یاری
جورها می کنی به سر باری
به غم ما اگر تو دلشادی
بعد از این کار ما و غمخواری
بر سر خاک هر شبی تا روز
منم و آب چشم بیداری
دل به آزار پرده باز آر
که نه اینست شرط دلداری
رحمتی کن دگر میازارم
تا کی آزاریم بدین زاری
دل و دین ، چشم و زلف تو بردند
این به عیاری آن به طراری
دل سید که برده ای جانا
زینهارش نکو نگه داری
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یار با ما نمی کنی یاری
جورها می کنی به سر باری
هوش مصنوعی: دوست با ما همکاری نمیکند، اما به دیگران کمک میکند و بار دیگران را به دوش میکشد.
به غم ما اگر تو دلشادی
بعد از این کار ما و غمخواری
هوش مصنوعی: اگر تو بعد از این هم شاد هستی و به غم ما اهمیت نمیدهی، دیگر برای ما چه فایدهای دارد که کار کنیم و نگران تو باشیم؟
بر سر خاک هر شبی تا روز
منم و آب چشم بیداری
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح بر سر مزار او مینشینم و با چشمانی گریان بیدار میمانم.
دل به آزار پرده باز آر
که نه اینست شرط دلداری
هوش مصنوعی: دل را به سختی آزمایش نکن، چون این شایستهی محبت و دلداری نیست.
رحمتی کن دگر میازارم
تا کی آزاریم بدین زاری
هوش مصنوعی: از تو خواهش میکنم که دیگر بیرحمی نکن، زیرا نمیدانم تا چه زمانی میتوانم این درد و عذاب را تحمل کنم.
دل و دین ، چشم و زلف تو بردند
این به عیاری آن به طراری
هوش مصنوعی: دل و دینم را به خاطر زیبایی و جذابیت تو بردند؛ یکی به شیوهای فریبنده و دیگری به شکلی نیرنگزنانه.
دل سید که برده ای جانا
زینهارش نکو نگه داری
هوش مصنوعی: عشق تو دلم را گرفته است، ای محبوب، به خوبی و با احتیاط از دل من مراقبت کن.