گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۰۲

جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری
چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری
تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان
بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری
حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند
به ازین هیچ کسی را نگشودند دری
غیر در خلوت من راه ندارد والله
ساکنم در حرم کعبه نیم رهگذری
به خرابات تو را راه برم گر آئی
این چنین ره ننماید به جهان راهبری
گنج شاهیست در این گوشهٔ ویرانهٔ دل
طلبش کن که توان یافت به هر سو گهری
نعمت الله به دست آور و می جو خبرم
که ز ذوق من سرمست بیابی خبری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری
چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری
هوش مصنوعی: به جز تصویر تو در این چشمان، کسی دیگر جا نمی‌گیرد. چشم دیگری ندارم که از رحمت‌های تو نگاهی بگیرد.
تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان
بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری
هوش مصنوعی: تا زمانی که تار موی تو را به دور کمرم بسته‌ام، با تمام وجود و از روی اخلاص خود را در خدمت تو قرار داده‌ام.
حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند
به ازین هیچ کسی را نگشودند دری
هوش مصنوعی: به میخانه در زدم و در را برایم گشودند، اما برای هیچ کس دیگری در را باز نکردند.
غیر در خلوت من راه ندارد والله
ساکنم در حرم کعبه نیم رهگذری
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمی‌تواند در دل من وارد شود، زیرا من در حقیقت مانند کسی هستم که در حرم کعبه اقامت دارد و نه یک رهگذر عابری.
به خرابات تو را راه برم گر آئی
این چنین ره ننماید به جهان راهبری
هوش مصنوعی: اگر تو به میخانه بیایی، به تو راه می‌نمایم؛ اما اگر این گونه به دنیا بیایی، دیگر کسی نمی‌تواند راهی به تو نشان دهد.
گنج شاهیست در این گوشهٔ ویرانهٔ دل
طلبش کن که توان یافت به هر سو گهری
هوش مصنوعی: در این گوشهٔ خراب و ویران دل، گنجی ارزشمند نهفته است. اگر آن را جستجو کنی، می‌توانی در هر جا جواهری را پیدا کنی.
نعمت الله به دست آور و می جو خبرم
که ز ذوق من سرمست بیابی خبری
هوش مصنوعی: سعی کن تا نعمت‌های خداوند را به دست ‌آوری و به دنبال شراب محبت بگرد، زیرا از شوق و خوشحالی‌ام، خبرهایی از حال و روزم خواهی شنید.