غزل شمارهٔ ۱۴۹۹
درویش فقیریم و نخواهیم امیری
والله که به شاهی نفروشیم فقیری
گر مختصری در نظرت خورد نماید
آن شخص بزرگیست مبینش به حقیری
پیریم ولی عاشق آن یار جوانیم
یا رب برسان یار جوان را تو به پیری
گر یوسف مصری به اسیریش ببردند
این یوسف من برد مرا هم به اسیری
مستانه سخن می رود ای زاهد مخمور
شاید که بر این گفتهٔ ما نکته نگیری
از مرگ میندیش اگر کشتهٔ عشقی
جاوید بمانی اگر از خویش بمیری
آزاد بود هر که بود بندهٔ سید
از بندگی اوست مرا حکم امیری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درویش فقیریم و نخواهیم امیری
والله که به شاهی نفروشیم فقیری
هوش مصنوعی: ما درویش و بینوا هستیم و هرگز به دنبال مقام و ثروت نیستیم. سوگند یاد میکنیم که این حالت فقر و عجز را به هیچ چیز، حتی به پادشاهی، تبدیل نخواهیم کرد.
گر مختصری در نظرت خورد نماید
آن شخص بزرگیست مبینش به حقیری
هوش مصنوعی: اگر در نظر تو، شخصی به صورت مختصر و کوچک به نظر برسد، بدان که او انسانی بزرگ و ارزشمند است.
پیریم ولی عاشق آن یار جوانیم
یا رب برسان یار جوان را تو به پیری
هوش مصنوعی: من پیر شدم، اما هنوز عاشق آن جوان هستم. ای خدا، جوان را به من برسان که به پیری رسیدهام.
گر یوسف مصری به اسیریش ببردند
این یوسف من برد مرا هم به اسیری
هوش مصنوعی: اگر یوسف مصری را به اسارت ببرند، یوسف من نیز مرا به اسارت برد.
مستانه سخن می رود ای زاهد مخمور
شاید که بر این گفتهٔ ما نکته نگیری
هوش مصنوعی: مستانه سخن میگوید و ای زاهد مست، شاید بر این گفتهٔ ما نکتهای برنداشته باشی.
از مرگ میندیش اگر کشتهٔ عشقی
جاوید بمانی اگر از خویش بمیری
هوش مصنوعی: به مرگ فکر نکن؛ اگر در عشق حقیقی جان بدهی، همیشه زنده خواهی ماند، حتی اگر از خودت فاصله بگیری.
آزاد بود هر که بود بندهٔ سید
از بندگی اوست مرا حکم امیری
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار سید باشد و به او تعلق خاطر داشته باشد، آزاد است، اما من به خاطر بندگیام به او، خود را در موقعیت امیری میبینم.