غزل شمارهٔ ۱۴۸۶
بی درد دلی دوا نیابی
نگذشته ز خود خدا نیابی
با ما نه نشسته ای به دریا
شک نیست که عین ما نیابی
برخیز و بیا به جستجو باش
از پا منشین تو تا نیابی
تا گم نکنی تو خویشتن را
گم کردهٔ خویش را نیابی
با خضر رفیق شو که بی او
آن آب حیات را نیابی
بر دار فنا بر آ و خوش باش
بی دار فنا بقا نیابی
بیگانه ز خویش تا نگردی
چون سیدم آشنا نیابی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی درد دلی دوا نیابی
نگذشته ز خود خدا نیابی
هوش مصنوعی: اگر در دل درد و رنجی نداشته باشی، هرگز دارویی برای آرامش نخواهی یافت و برای رسیدن به آرامش واقعی، نیاز به خود خداوند داری.
با ما نه نشسته ای به دریا
شک نیست که عین ما نیابی
هوش مصنوعی: اگر با ما نباشی، دریا را نمیتوانی همچون ما ببینی و تجربه کنی.
برخیز و بیا به جستجو باش
از پا منشین تو تا نیابی
هوش مصنوعی: بلند شو و به دنبال چیزی بگرد، به هیچ قیمتی نشین و دست از تلاش برندار، چرا که تا تلاش نکنی به هدفی نخواهی رسید.
تا گم نکنی تو خویشتن را
گم کردهٔ خویش را نیابی
هوش مصنوعی: تا زمانی که خودت را گم نکردهای، نمیتوانی آنچه که گم کردهای را پیدا کنی.
با خضر رفیق شو که بی او
آن آب حیات را نیابی
هوش مصنوعی: دوست خوبی پیدا کن زیرا بدون او نمیتوانی به زندگی جاودان دست یابی.
بر دار فنا بر آ و خوش باش
بی دار فنا بقا نیابی
هوش مصنوعی: به زندگیِ گذرا و زودگذر این دنیا بیندیش و تلاش کن تا از آن لذت ببری، زیرا در این دنیا هیچ چیز دائمی نیست و نمیتوانی چیزی را برای همیشه داشته باشی.
بیگانه ز خویش تا نگردی
چون سیدم آشنا نیابی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از خودت دور باشی، نمیتوانی به آشنایی و نزدیکی با دیگران دست یابی.