گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۸۵

ای خواجه در حجابی از خود صفا نیابی
تا ترک خود نگوئی هرگز خدا نیابی
هر جا که دردمندی باشد دواش دردیست
بی درد دل چه جوئی از ما دوا نیابی
سردار عاشقان شد منصور بر سر دار
دار فنا ندیده دار بقا نیابی
گم ساز خویشتن را در کوی عشقبازان
تا گم نکردی از خود گم کرده را نیابی
گر بینوای اوئی یابی از او نوائی
ور بینوا نباشی از وی نوا نیابی
ساقی بزم رندان امروز سید ماست
تا روی او نبینی مقصود را نیابی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خواجه در حجابی از خود صفا نیابی
تا ترک خود نگوئی هرگز خدا نیابی
هوش مصنوعی: اگر تو در حجاب خودی به سر ببری، هرگز نمی‌توانی به صفای حقیقی دست پیدا کنی و تا زمانی که خود را رها نکنی و از آن دل نکنی، هرگز به خدا نزدیک نخواهی شد.
هر جا که دردمندی باشد دواش دردیست
بی درد دل چه جوئی از ما دوا نیابی
هوش مصنوعی: هر جا که کسی در حال رنج است، درمانش هم به نوعی از آن درد ناشی می‌شود. زمانی که کسی بدون درد و رنج باشد، چطور می‌تواند از ما درمانی بخواهد که وجود ندارد؟
سردار عاشقان شد منصور بر سر دار
دار فنا ندیده دار بقا نیابی
هوش مصنوعی: منصور به عنوان پیشوای عاشقان در مسیری قرار گرفت که به فنا و زوال نمی‌انجامد. او فهمید که واقعیات زندگی گذرا هستند و چیزی که پایدار و ابدی است، دست‌یابی به آن ممکن نیست.
گم ساز خویشتن را در کوی عشقبازان
تا گم نکردی از خود گم کرده را نیابی
هوش مصنوعی: خودت را در مسیر عاشقان به فراموشی بسپار تا زمانی که خودت را پیدا نکرده‌ای، نتوانی کسی که گم شده را پیدا کنی.
گر بینوای اوئی یابی از او نوائی
ور بینوا نباشی از وی نوا نیابی
هوش مصنوعی: اگر انسانی فقیر و نیازمند او را ببینی، صدای او را خواهی شنید. اما اگر خودت در حالتی فقیر نباشی، صدای او را نخواهی شنید.
ساقی بزم رندان امروز سید ماست
تا روی او نبینی مقصود را نیابی
هوش مصنوعی: امروز در جمع رندان، آن رند مورد احترام ما، ساقی و گلاب‌پاش است. تا زمانی که روی او را نبینی، به هدف و مقصود واقعی نخواهی رسید.