غزل شمارهٔ ۱۴۸۲
هر زمان خاطر مرا شکنی
عهد بندی و باز واشکنی
مشکن آن زلف پرشکن که دلم
بشکند چون تو زلف را شکنی
مهر مهرت نهاده ام بر دل
حیف باشد که از جفا شکنی
ما به عهدت درست جانبازیم
گرچه تو قول و عهد ما شکنی
چون مراد تو دل شکستن ماست
دل به تو داده ایم تا شکنی
سر ما آستانهٔ در تو
گر به صد پاره بارها شکنی
نعمت الله شکستهٔ عشق است
بیگناهی دلش چرا شکنی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۱: ای درد تو درمان من جان منی تو یا تنیغزل شمارهٔ ۱۴۸۳: هرکه از ذوق خبر دارد و داند سخنی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر زمان خاطر مرا شکنی
عهد بندی و باز واشکنی
هوش مصنوعی: هر بار که دل مرا میشکنی، دوباره عهدی با من میبندی و سپس آن را از بین میبری.
مشکن آن زلف پرشکن که دلم
بشکند چون تو زلف را شکنی
هوش مصنوعی: زلف زیبا و شکنندهات را شکستن به دل من آسیب میزند، چون اگر تو زلفت را بشکنی، دل من هم میشکند.
مهر مهرت نهاده ام بر دل
حیف باشد که از جفا شکنی
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو را در قلبم جا دادهام و سزاوار نیست که با بدی و بیوفایی به آن لطمه بزنی.
ما به عهدت درست جانبازیم
گرچه تو قول و عهد ما شکنی
هوش مصنوعی: ما با وفاداری به وعدهات ایستادهایم، هر چند که تو به قول و عهد ما خیانت کنی.
چون مراد تو دل شکستن ماست
دل به تو داده ایم تا شکنی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف تو که دل ما را بشکنی، ما دل خود را به تو سپردیم تا هر طور که میخواهی با آن رفتار کنی.
سر ما آستانهٔ در تو
گر به صد پاره بارها شکنی
هوش مصنوعی: اگر تو در را به روی ما ببندی و بارها ضربه به آن بزنی، باز هم ما دنبال ورود به حریم تو خواهیم بود.
نعمت الله شکستهٔ عشق است
بیگناهی دلش چرا شکنی
هوش مصنوعی: نعمت خدا ناشی از عشق است، پس چرا دل بیگناهی را میشکنی؟