غزل شمارهٔ ۱۴۷۵
نعمت الله نمی شود فانی
این چنین دانی ار مسلمانی
عارف ار خرقه ای براندازد
نقش بندد خیال سبحانی
هر که او جان فدای جانان کرد
شاید ار گوئیش که جانانی
یک حقیقت به هر زبان گویا
خوش کلامی بود اگر خوانی
سر زلفش اگر به دست آری
جمع گردی ازین پریشانی
قول سید شنو که سلطان است
چه کنی گفته های خاقانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نعمت الله نمی شود فانی
این چنین دانی ار مسلمانی
هوش مصنوعی: نعمتهای الهی هرگز از بین نمیروند، و اگر واقعی مسلمان باشی، این را میفهمی.
عارف ار خرقه ای براندازد
نقش بندد خیال سبحانی
هوش مصنوعی: اگر عارف پوشش و ظاهری از خود کنار بگذارد، میتواند تصوری از عظمت و جمال الهی خلق کند.
هر که او جان فدای جانان کرد
شاید ار گوئیش که جانانی
هوش مصنوعی: هر کسی که جانش را برای محبوبش فدای او کند، ممکن است اگر بگویی که محبوبی وجود دارد.
یک حقیقت به هر زبان گویا
خوش کلامی بود اگر خوانی
هوش مصنوعی: یک حقیقت به هر زبانی واضح و قابل درک است، اگرچه ممکن است به شیوههای مختلف بیان شود.
سر زلفش اگر به دست آری
جمع گردی ازین پریشانی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی رشته موهای او را به دست بگیری، از این بینظمی و آشفتهگی دور میوی، یعنی با داشتن او آرامش و نظم پیدا میکنی.
قول سید شنو که سلطان است
چه کنی گفته های خاقانی
هوش مصنوعی: سخن سید را بشنو که او در مقام سلطنت است و به همین دلیل نمیتوانی به گفتههای خاقانی توجه نکنید.