گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۵۷

عشق تو گنجی و دل ویرانه ای
مهر تو شمعی و جان پروانه ای
عقل دوراندیش و ما در عشق تو
نیست الا بیدلی دیوانه ای
آشنای عشقت آن کس شد که او
همچو ما گشت از خرد بیگانه ای
کار ما از جام ساغر درگذشت
ساقیا پر کن بده پیمانه ای
صوفی و صافی و کنج صومعه
ما و یار و گوشهٔ میخانه ای
غرقهٔ خوناب دل شد چشم ما
در نظر داریم از آن دردانه ای
عاشقی را سیدی باید چو من
پاکبازی عارفی فرزانه ای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق تو گنجی و دل ویرانه ای
مهر تو شمعی و جان پروانه ای
هوش مصنوعی: عشق تو مانند گنجی ارزشمند است و دل من ویران و خراب است. محبت تو مانند شمعی روشن است و جان من همچون پروانه‌ای است که به دور آن می‌چرخد.
عقل دوراندیش و ما در عشق تو
نیست الا بیدلی دیوانه ای
هوش مصنوعی: عقل و دوراندیشی ما هیچ کمکی در عشق تو نمی‌کند جز اینکه ما را به یک دیوانه بی‌خبر تبدیل کرده است.
آشنای عشقت آن کس شد که او
همچو ما گشت از خرد بیگانه ای
هوش مصنوعی: آن کسی که با عشق تو آشنا شد، به اندازه ما از خرد بیگانه و دور افتاده شده است.
کار ما از جام ساغر درگذشت
ساقیا پر کن بده پیمانه ای
هوش مصنوعی: ساقی، کار ما از نوشیدن ساغر گذشته است، لطفاً پیاله‌ای پر کن و به ما بده.
صوفی و صافی و کنج صومعه
ما و یار و گوشهٔ میخانه ای
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره می‌شود که در کنار صوفیان و پاکان در گوشه‌ای از صومعه نشسته است و به خاطر وجود یار و میخانه‌ای که در آنجا است، فضای معنوی و روحانی را تجربه می‌کند. این تصویر به نوعی به جستجوی معنای عمیق زندگی و لذت از لحظات در کنج عزلت و دوری از دنیای مادی اشاره دارد.
غرقهٔ خوناب دل شد چشم ما
در نظر داریم از آن دردانه ای
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر شدت درد و غم، پر از اشک و خون است و در حال حاضر تنها به یاد آن شخص خاص و عزیز می‌اندیشیم.
عاشقی را سیدی باید چو من
پاکبازی عارفی فرزانه ای
هوش مصنوعی: عاشقی نیاز به کسی دارد که مانند من با صفا و پاکی باشد، و هم‌چنین عارفی خردمند و دانا.