غزل شمارهٔ ۱۴۵۵
نرگست را باز سرخوش کرده ای
سنبلت بر گل مشوش کرده ای
دست از خون دل بیچارگان
باز می بینم منقش کرده ای
آتشی در جان ما انداختی
گوئیا نعلم در آتش کرده ای
جان ما را مبتلا کردی به هجر
عیش ما را باز ناخوش کرده ای
من نگویم ترک عشقت گرچه تو
یاری دیرینه ترکش کرده ای
ای دل آخر چیست حالت بازگوی
کاین چنین افتاده ای غش کرده ای
حال دل سید ز زلف یار پرس
زآنکه دل آنجا تو بندش کرده ای
غزل شمارهٔ ۱۴۵۴: وه چه حسن است اینکه پیدا کرده ایغزل شمارهٔ ۱۴۵۶: می حلالت باد اگر در بزم رندان خورده ای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نرگست را باز سرخوش کرده ای
سنبلت بر گل مشوش کرده ای
هوش مصنوعی: تو با نرگس شادی را به او برگرداندهای و سنبلت بر گل، دلش را ناراحت کرده است.
دست از خون دل بیچارگان
باز می بینم منقش کرده ای
هوش مصنوعی: من میبینم که تو با دست خود، درد و رنج بیچارگان را به زیبایی نقاشی کردهای و از آن فاصله گرفتهای.
آتشی در جان ما انداختی
گوئیا نعلم در آتش کرده ای
هوش مصنوعی: تو به جان ما آتش دادی، گویی که علم را در آتش سوزاندهای.
جان ما را مبتلا کردی به هجر
عیش ما را باز ناخوش کرده ای
هوش مصنوعی: تو با جدایی خود، جان ما را آزار دادی و اکنون نیز با غیبتت، لذتهای زندگی ما را تلخ کردهای.
من نگویم ترک عشقت گرچه تو
یاری دیرینه ترکش کرده ای
هوش مصنوعی: من نمیگویم که به خاطر عشقات از من دور شدهای، هرچند تو سالهاست که از من فاصله گرفتهای.
ای دل آخر چیست حالت بازگوی
کاین چنین افتاده ای غش کرده ای
هوش مصنوعی: ای دل، حال تو چه شده است؟ بگو چرا اینقدر غافل و بیخبر به نظر میرسی و به حالت افتادهای؟
حال دل سید ز زلف یار پرس
زآنکه دل آنجا تو بندش کرده ای
هوش مصنوعی: حال دل سید را از زلف یار بپرس، زیرا دل تو آنجا به اسارت او در آمده است.