گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۵

تا نقش خیال تو نگاریم به دیده
کاری به جز این کار نداریم به دیده
از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو
از ما بطلب آب بباریم به دیده
غیر تو اگر در نظر ما بنماید
غیرت نگذارد که در آیم به دیده
هر شب به خیالی که به ما روی نمائی
تا روز ستاره بشماریم به دیده
در دیده پدید است نظر کن که توان دید
نقشی و نگاری که نگاریم به دیده
بر خاک درت کاشته شد تخم محبت
امید که ما آب بیاریم به دیده
جان در تن سید تو نهادی به امانت
گر حکم کنی هان بسپاریم به دیده

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا نقش خیال تو نگاریم به دیده
کاری به جز این کار نداریم به دیده
هوش مصنوعی: ما هیچ کار دیگری نداریم جز اینکه تصویر زیبای تو را در دیدگان‌مان نقش بزنیم.
از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو
از ما بطلب آب بباریم به دیده
هوش مصنوعی: از دید ما هر طرف آب جاری است، بنابراین از ما بخواه تا بر روی چشمانت باران بریزیم.
غیر تو اگر در نظر ما بنماید
غیرت نگذارد که در آیم به دیده
هوش مصنوعی: اگر کسی غیر از تو در نظر من ظاهر شود، غیرت من نمی‌گذارد که به او نگاه کنم.
هر شب به خیالی که به ما روی نمائی
تا روز ستاره بشماریم به دیده
هوش مصنوعی: هر شب به یاد تو و تصویر تو، می‌نشینیم و ستاره‌ها را شماره می‌کنیم تا صبح فرا برسد.
در دیده پدید است نظر کن که توان دید
نقشی و نگاری که نگاریم به دیده
هوش مصنوعی: در چشمانت از دیدن یک تصویر و طرح باخبر باش، که می‌توانی زیبایی‌ها و عواطفی را در نگاه خود ببینی.
بر خاک درت کاشته شد تخم محبت
امید که ما آب بیاریم به دیده
هوش مصنوعی: بر درگاه تو بذر محبت را کاشته‌اند و امیدواریم که با اشک‌هایمان آن را آبیاری کنیم.
جان در تن سید تو نهادی به امانت
گر حکم کنی هان بسپاریم به دیده
هوش مصنوعی: ای روح تو در بدن سید که به امانت گذاشته شده، اگر فرمان دهی، ما آماده‌ایم که به دیده بسپاریم.