گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰۴

جان ز جانان دریغ دارم نه
دل به غیری دگر گذارم نه
هر چه دارم امانت عشق است
جز بدان حضرتش سپارم نه
در خرابات همدم جامم
هیچ همدم چو جام دارم نه
ساقیم او و می محبت او
دست از می خوری بدارم نه
دیده روشن به نور طلعت اوست
غیر او در نظر نگارم نه
به جز از تخم دوستی تخمی
در زمین دلم بکارم نه
نفسی بی هوای سید خویش
در همه عمر خود برآرم نه

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان ز جانان دریغ دارم نه
دل به غیری دگر گذارم نه
هوش مصنوعی: من از جان خود برای محبوبم دریغ نمی‌کنم و هرگز دل را به کس دیگری نمی‌سپارم.
هر چه دارم امانت عشق است
جز بدان حضرتش سپارم نه
هوش مصنوعی: هر چیزی که دارم، نشات گرفته از عشق است و تنها آن را به دست کسی می‌سپارم که شایسته آن عشق باشد.
در خرابات همدم جامم
هیچ همدم چو جام دارم نه
هوش مصنوعی: در میخانه، هیچ رفیقی برای من وجود ندارد؛ زیرا وقتی که جامی دارم، نیازی به همدم احساس نمی‌کنم.
ساقیم او و می محبت او
دست از می خوری بدارم نه
هوش مصنوعی: مادرم به من می‌گوید که من باید از شراب عشق او دست بردارم، اما من نمی‌توانم به این خواسته‌اش عمل کنم.
دیده روشن به نور طلعت اوست
غیر او در نظر نگارم نه
هوش مصنوعی: چشم من به روشنی چهره اوست و جز او در چشمم زیبایی دیگری وجود ندارد.
به جز از تخم دوستی تخمی
در زمین دلم بکارم نه
هوش مصنوعی: جز تخم محبت، هیچ بذر دیگری را در زمین دل من نمی‌کارم.
نفسی بی هوای سید خویش
در همه عمر خود برآرم نه
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه نفسی که به یاد سید خود باشد، در طول عمرم برنمی‌آورم.