گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۰۶

بیا ساقی بده جامی که جان من فدای تو
سر سودائی عاشق فدای خاک پای تو
تو سرمستی و من مخمور طبیبی تو و من رنجور
تو سلطان خراباتی و من رند گدای تو
ز ساز مطرب عشقت جهانی ذوق می یابد
نوای عالمی بخشد نوای بی نوای تو
خیال نقش رویت را چو من در خواب خوش بینم
روا باشد اگر سازم درون دیده جای تو
چو بلبل زار می نالم گل وصل تو می جویم
چو غنچه با دل پر خون همی جویم هوای تو
برو سید مجو درمان که کارت از دوا بگذشت
به غیر از دُردی درت نباشد خود دوای تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی بده جامی که جان من فدای تو
سر سودائی عاشق فدای خاک پای تو
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، یک جام به من بده، زیرا جانم فدای توست و عشق من تماماً به خاک پای تو احترام می‌گذارد.
تو سرمستی و من مخمور طبیبی تو و من رنجور
تو سلطان خراباتی و من رند گدای تو
هوش مصنوعی: تو در اوج سرمستی و من در حال مستی، تو درمانگری و من بیمار. تو پادشاه میخانه‌ای و من گدای رند تو.
ز ساز مطرب عشقت جهانی ذوق می یابد
نوای عالمی بخشد نوای بی نوای تو
هوش مصنوعی: از ساز نوازنده عشق تو، همه جهان لذت می‌برد و صدای تو به جمع بی‌صاحب‌ها نیز روشنی می‌بخشد.
خیال نقش رویت را چو من در خواب خوش بینم
روا باشد اگر سازم درون دیده جای تو
هوش مصنوعی: اگر در خواب خوش، تصور چهره‌ات را داشته باشم، درست است که در دل خود جایی برای تو بسازم.
چو بلبل زار می نالم گل وصل تو می جویم
چو غنچه با دل پر خون همی جویم هوای تو
هوش مصنوعی: همچون بلبل زاری که از دوری محبوبش می نالد، من نیز در جستجوی وصال تو هستم. مانند غنچه‌ای که دلش پر از غم است، آرزویم فقط تو هستی.
برو سید مجو درمان که کارت از دوا بگذشت
به غیر از دُردی درت نباشد خود دوای تو
هوش مصنوعی: برو ای سید، تلاش نکن که درمانی برای تو وجود ندارد. غیر از تجربه‌های تلخ و دردهایت، چیزی نمی‌تواند تو را مداوا کند.