گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۰۲

زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو
منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو
بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق
که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو
هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده
که غیرتو نمی زیبد کسی دیگر به جای تو
دلم خلوتسرای تست خوش بنشین به جای خود
ندارم در همه عالم هوائی جز هوای تو
خراباتست ومن سرمست و ساقی جام می بر دست
سبوئی می کشم دائم از آن خم صفای تو
خیال زاهد رعنا هوای جنت المأوی
بهشت جاودان ما در خلوتسرای تو
دعای دولتت گفتیم و رفتیم از سر کویت
به هرجائی به صدق دل به جان گویم دعای تو
به عشقت گر شوم کشته حیات جاودان دارم
من آن دل زندهٔ عشقم که دادم جان برای تو
به هر صورت که می بینم خیالت نقش می بندم
چه نورش در نظر دارم لقای که لقای تو
ز بیگانه کجا پرسم نشان آشنا دارم
که در عالم نمی یابم به جز تو آشنای تو
به یمن دولت عشق تو سلطانی کند سید
کجا شاهی چنین باشد که باشد او گدای تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو
منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو
هوش مصنوعی: چه چشمی که همیشه درخشندگی تو را می‌بیند و این نور تو همواره چشمان ما را روشن کرده است.
بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق
که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو
هوش مصنوعی: بیا و با دل شاد زندگی کن؛ حتی اگر در عشق دلت به درد بیاید و از عشق آسیب ببینی، بدان که محبوبت به خاطر خون دل تو ارزش بسیاری قائل است و جان‌های بسیاری را در مقابل این درد به تو هدیه خواهد داد.
هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده
که غیرتو نمی زیبد کسی دیگر به جای تو
هوش مصنوعی: حس وجود تو در وجود من انرژی و زندگی می‌دهد و هیچ کس جز تو نمی‌تواند جایگزینت باشد.
دلم خلوتسرای تست خوش بنشین به جای خود
ندارم در همه عالم هوائی جز هوای تو
هوش مصنوعی: دل من جایی خالی و مختص توست، پس راحت و آسوده در آن بنشین. در جهانی که وجود دارد، هیچ حالی جز حال تو ندارم.
خراباتست ومن سرمست و ساقی جام می بر دست
سبوئی می کشم دائم از آن خم صفای تو
هوش مصنوعی: من در میخانه‌ای نشسته‌ام و مست هستم، در حالی که ساقی جام شراب را در دست دارد. همیشه از آن ظرفی که حاوی صفای توست، می‌نوشم.
خیال زاهد رعنا هوای جنت المأوی
بهشت جاودان ما در خلوتسرای تو
هوش مصنوعی: تصور زاهد زیبا به یاد بهشت جاودانی است که در تنهایی و خلوت تو وجود دارد.
دعای دولتت گفتیم و رفتیم از سر کویت
به هرجائی به صدق دل به جان گویم دعای تو
هوش مصنوعی: ما دعا کردیم که به تو برسیم و از کوی تو دور شدیم، اما به هر جا که رفتیم با تمام وجود و صداقت، دعایت را در دل داشتیم.
به عشقت گر شوم کشته حیات جاودان دارم
من آن دل زندهٔ عشقم که دادم جان برای تو
هوش مصنوعی: اگر در عشق تو جانم را از دست بدهم، به خاطر آن عشق ابدی و جاودانی دارم. من قلبی دارم که به عشق تو زنده است و بخاطر تو جان را فدای کرده‌ام.
به هر صورت که می بینم خیالت نقش می بندم
چه نورش در نظر دارم لقای که لقای تو
هوش مصنوعی: به هر شکلی که تو را می‌بینم، تصویرت را در ذهنم می‌سازم. چه نوری که در ذهنم از تو دارم، چه زیبایی‌ای که در دیدار با تو حس می‌کنم.
ز بیگانه کجا پرسم نشان آشنا دارم
که در عالم نمی یابم به جز تو آشنای تو
هوش مصنوعی: از بیگانه‌ها نمی‌توانم نشانی از آشنا بپرسم، زیرا در این دنیا جز تو هیچ آشنایی ندارم.
به یمن دولت عشق تو سلطانی کند سید
کجا شاهی چنین باشد که باشد او گدای تو
هوش مصنوعی: به خاطر برکت و قدرت عشق تو، کسی که در گدایی و نیازمندی به سر می‌برد، می‌تواند به مقام سلطانی برسد. چه کسی می‌تواند شاهی را ببیند که خود را در برابر تو که گدا هستی، خاضع و ناتوان بداند؟