گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸۷

در چشم پر آب ما نظر کن
هر سو برو و ز ما خبر کن
سودای میان تهی چه داری
رندانه بیا ز سر به در کن
خاک کف پای عاشقان شو
خود را به کمال معتبر کن
گر می خواهی بهشت جاوید
مستانه به بزم ما گذر کن
هستی بگذار عارفانه
در عالم نیستی سفر کن
جامی ز حباب پر کن از آب
با ما تو حدیث بحر و بر کن
بنگر تو جمال نعمت الله
در جام جهان نما نظر کن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در چشم پر آب ما نظر کن
هر سو برو و ز ما خبر کن
هوش مصنوعی: به چشمان پر از اشک ما نگاه کن و هر جا که می‌روی، از حال و روز ما باخبر شو.
سودای میان تهی چه داری
رندانه بیا ز سر به در کن
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل داری را رها کن و با جسارت از آن فاصله بگیر.
خاک کف پای عاشقان شو
خود را به کمال معتبر کن
هوش مصنوعی: خود را humble و با وقار کن و ارزش و اعتبار واقعی را در عشق و خدمت به دیگران بیاب.
گر می خواهی بهشت جاوید
مستانه به بزم ما گذر کن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به خوشبختی و شادی ابدی دست یابی، باید به مجالس شاد و مفرح ما بیایی.
هستی بگذار عارفانه
در عالم نیستی سفر کن
هوش مصنوعی: بگذار که در وجود خود با عشق و عرفان سفر کنی و از دنیای مادی و عدم خود را آزاد کنی.
جامی ز حباب پر کن از آب
با ما تو حدیث بحر و بر کن
هوش مصنوعی: برای ما یک جام از آب پرکن و داستان دریا و خشکی را بازگو کن.
بنگر تو جمال نعمت الله
در جام جهان نما نظر کن
هوش مصنوعی: به زیبایی‌های نعمت‌های خداوند در این جهان بنگر و به آن‌ها توجه کن.